گاهی اوقات-نه! اغلب اوقات ما با خودمان حرف میزنیم. ولی آیا این گفتوگوی درونی خوبه یا نه؟ در این پست به بررسی این موضوع میپردازیم.
مطمئنا شما هم گاهی اوقات با خودتان حرف میزنید. مثلا:(میرم اون و میخرم و بعدشم میرم فلانکارو انجام میدم و...) یا (چرا اونکارو کردی...؟ الان اون چه احساسی نسبت به من داره. همه چیزو دوباره خراب کردم. وای خدایا نه دوباره...) و کلی مثال دیگه که برای ذهن ما عجیبوغریب نیست. ولی آیا این حرف زدن با خودمان بد هست؟ ما وقتی داریم با خودمان حرف میزنیم بهمون گیر میدهند. رویمان القاب دیوانه و مجنون و حالا اگرم بخوان یکم طنزش و زیاد کنند میگویند:(مگه زنت مرده؟) یا (کشتیات غرق شده داری با خودت حرف میزنی؟) و خلاصه که کلی حرف بهمون میچسبانند. ولی چرا؟ در این پست قراره به همین موضوع بچسبیم. ×مقدمه دیگه بسه. اول از همه میریم ببینیم چرا آدم بزرگها فکر میکنند حرف زدن با خودمان اینقدر بد هست؟ آیا میتواند خوب باشد؟ چطوری؟ بد چطور؟ میتواند بد باشد؟ آن هم چطور؟ در آخر هم یک نتیجه گیری کوتاهی میکنیم و شما رو به خدای خودتان میسپاریم. * شماهم آخر پست بیایید و نظر خودتون و بگید. آیا حرف زدن با خودمون بده یا نه؟
•گفتوگوی درونی به مکالمه ذهنی اشاره داره که فرد در طول روز با خود دارد. مثلا کسیرا در نظر بگیرید که صبح بیدار میشود. کمی در حال خودش است و بعد بلند میشود و صبحانه و چایی نوش میکند و بعدهم بلند میگوید:(بزن بریم.) و همان اول صبح میآید برنامهای برای خودش میچیند:(اول میرم فروشگاه، بعدش میرم اونجا و بعد هم اینکار رو انجام میدم و...) وقتی در راه فروشگاه هست ناگهان یادش میآید که کارت بانکیش را با خودش نیاورده و دیر هم کرده. با خود میگوید:(ایوای یادم رفت.) و در راه پیش خودش کلنجار میرود:(کجا گذاشتمش. وای چقدر دیر شد.باید ساعت نه برسم فلانجا. بعد این کارت لعنتیم جا موند؟ ای مخ لعنتی. یکم کار کن دیگه اه...) و در این چند ساعت افکار متفاوتی برایش پیش میآید و آنها را به زبان میآورد. این یکی از نمونههای مکالمه با خودمان است. همانطور که متوجه شدید این مکالمه میتواند شامل افکار، ارزیابیها، دستورالعملها، تفسیرها و حتی بحثهای درونی باشد. این صدا میتواند بسیار بلند یا بسیار زیرپوستی باشد و تقریبا تمام فعالیتهای ذهنی مارا هدایت کند.
خوب است نگاهی به آثار برخی از بزرگان و عقاید باستانی تا به الان بیاندازیم. •در دوران باستان و فلسفه در بسیاری از فرهنگهای باستانی حرف زدن با خود نه تنها عجیب نبود بلکه جزوی از تمرین فکری و فلسفی بود. فیلسوفان یونان باستان مثل سقراط و افلاطون در نوشتههایشان گفتگوهای خیالی با خود یا دیگران را برای کشف حقیقت آوردند. •در عرفان و ادبیات قدیمی در سنتهای عرفانی مثل صوفیه یا بودیسم صحبت با خود بخشی از فرایند خودشناسی بوده. مولوی حافظ و دیگران گاهی با دل، جان یا عقل خود حرف میزدند. در این زمینه گفتوگوی درونی یک عمل معنوی محسوب میشد نه نشانه دیوانگی! •در عصر مدرن و روانشناسی آغازین از قرن ۱۸ و ۱۹ با پیشرفت روانپزشکی حرف زدن با خود اگر خیلی بلند، طولانی و خارج از کنترل بود به بیماری روانی به خصوص روان پریشی نسبت داده میشد. این برداشت باعث شد در فرهنگ عامه، هرکسی که در خیابان با خودش حرف میزند، دیوانه تلقی شود. ولی در کنار این برداشت، نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان همچنان از حرف زدن با خود به عنوان ابزاری برای فکر کردن و خلق ایده استفاده میکردند. • امروزه هم پژوهشهای روانشناسی نشان داده که حرف زدن با خود طبیعی و مفید است؛ به شرطی که منفی و تخریب کننده نباشد.
تا اینجای کار مطمئنا متوجه شدید که گفتوگوی درونی به خودی خود نه خوب است و نه بد. یک ابزار خنثی است. مسئله اصلی در خوب و بد بودن آن، محتوای خود گفتوگوست؛ نه صرف عمل گفتوگو. حال سوال اینجاست چرا گفتوگوی درونی اینقدر مهم است؟ -اول از همه یک نکتهای را باید بگویم. گفتوگوی درونی یا مثبت هست که شامل: تشویق، حمایت، یادآوری نقاط قوت، ارائه راهکارهای سازنده و... هست؛ یا منفی است که شامل: سرزنش، تردیدافکنی، تمرکز بر شکستها و... حال میرسیم به سوال اصلیمان: گفتوگوی درونی از این نظر خیلی مهم است که مستقیما بر نحوه درک ما از جهان، عملکرد ما و سلامت روانمان تاثیر میگذارد. •گفتوگوی درونی شما در طول زمان ساختار باورهای شما درباره خودتان را میسازد. اگر دائماً به خودتان بگویید که در کاری شکست میخورید؛ مغز شما این ورودیها را به عنوان حقیقت پذیرفته و زمینه ساز عملکرد ضعیفتر در آینده میشود و بلعکس. • گفتوگوی درونی باعث تنظیم احساسات و استرس شما میشود. نوع گفتوگوی درونی شما تعیین میکند که چقدر تحت تاثیر یک موقعیت استرسزا قرار بگیرید. مثلاً یک گفتوگوی منفی میگوید:( این کار خیلی سخت است. من استرس دارم و از پس آن بر نمیآیم.) و این باعث افزایش اضطراب فرد میشود. حال اگر بگوید:(این یک چالش است. من قبلاً چالشهای دیگری را با موفقیت پشت سر گذاشتم. قدم به قدم پیش میروم...) این افکار باعث افزایش تاب آوری آن فرد میشود. • بر عملکرد انگیزه تاثیر میگذارد. تحقیقات روانشناسی ورزشی نشان داد که: ورزشکارانی که از دستورالعملهای درونی مثبت و انگیزشی استفاده میکنند عملکرد بهتری دارند. این اصل در محیط کار و یادگیری نیز صدق میکند. گفتوگوی درونی به شما کمک میکند پس از اشتباهات سریعتر بلند شوید و دوباره تلاش کنید. • تاثیر بعدی گفتوگوی درونی بهبود تمرکز و توجه است. وقتی افکار منفی در ذهن شما فریاد میزنند؛ تمرکز شما به شدت به هم میریزد یک گفتوگوی درونی متمرکز و آرام میتواند شما را به مسیر درست بازگرداند. هنگامی که فهمیدید افکار شما تا این اندازه مهم است و باعث شکلگیری هویت و شخصیت شما میشود پس چرا بیشتر به خروجیهای مغرتان توجه نمیکنید؟
با توجه به اهمیت این موضوع، هدف این نیست که کلاً گفتوگوی درونی را متوقف کنید (که غیرممکن است) بلکه هدف تبدیل آن به یک همکار مفید و منتقد سازنده است. در اینجا چند پیشنهاد برای مدیریت این افکار و درونیات به شما گفته میشود: 1. آگاهی پیدا کنید: اولین قدم شنیدن آن صداست. هر وقت متوجه شدید که در حال قضاوت خود هستید، فقط بگویید: «آها، صدای انتقاد درونم فعال شد. پس باید بیشتر حواسم و جمع کنم که چی به خودم دارم میگویم.» 2.سؤال بپرسید. از خودتان بپرسید:«آیا این حرفی که به خودم میزنم، برای یک دوست هم میزدم؟ آیا این حرف کاملاً حقیقت دارد؟» 3.جایگزین کنید: فکر منفی را با یک جمله متعادل و واقعبینانه جایگزین کنید. مثلاً به جای «من یک شکستخورده کامل هستم.» بگویید:«این تلاش آنطور که میخواستم پیش نرفت، اما از آن درس گرفتم و دفعه بعد بهتر خواهم بود.»
و در آخر گفتوگوی درونی شما صدای بلند ذهن شما است و هر آنچه را که به طور مکرر به خود میگویید، کمکم به باور شما تبدیل میشود. مدیریت هوشمندانه آن، کلید رسیدن به عملکرد بهتر و زندگی شادتر است و حتی میتواند چشمی باشد برای انتخابهای بهتر برای شما.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
𝗡𝗶𝗰𝗲👏