
یه پروژهی عجیب، یه سکوت صدساله، و کتابهایی که هنوز هیچکس نخوندهشون. قراره با هم وارد جایی بشیم که زمان، خودش نویسندهست...

🫷اول از همه من هیچ تستی با این عنوان یا شبیهش پیدا نکردم🫸

در دل جنگلهای نروژ، کتابخانهای ساخته شده که هیچکس حق نداره کتابهاش رو بخونه. نه حالا، نه تا صد سال آینده. هر سال، یک نویسنده، یک کتاب مینویسه و اون کتاب، مثل یک راز مهر و مومشده، در اتاقی چوبی نگهداری میشه تا سال **۲۱۱۴** این پست، قصهی اون کتابخانهست. قصهی اعتماد به آینده، گفتوگویی با نسلهایی که هنوز نیومدن، و سطرهایی که صبر میکنن تا زمان، خودش خوانندهشون بشه...

سازنده: پروژهی «کتابخانه آینده» در سال ۲۰۱۴ توسط هنرمند اسکاتلندی **کیتی پترسون** آغاز شد. او این پروژه را به عنوان یک **اثر هنری زنده و ارگانیک** طراحی کرد—جایی که زمان، طبیعت، و ادبیات با هم تنیده میشن. هدف: هر سال، یک نویسندهی برجسته یک کتاب مینویسه که تا سال **۲۱۱۴** مهر و موم باقی میمونه. هدف این پروژه، خلق یک **گنجینهی ادبی برای نسلهای آینده** است نامههایی از امروز برای کسانی که هنوز به دنیا نیومدن.

محل: کتابها در **کتابخانه عمومی دایچمن** در شهر **اسلو، نروژ** نگهداری میشن. در کنار این کتابخانه، در جنگل**نوردمارکا**، هزار درخت کاشته شده تا صد سال بعد از چوبشون برای چاپ این کتابها استفاده بشه

در پروژهی «کتابخانه آینده»، هر سال یک نویسنده برجسته دعوت میشه تا کتابی بنویسه که تا سال ۲۱۱۴ مهر و موم باقی میمونه. نویسندگانی مثل مارگارت آتوود، دیوید میچل، الیف شافاک، هان کانگ و سیون تا حالا به این پروژه پیوستن. هر اثر مثل پیامی به آیندهست ،برای نسلی که هنوز به دنیا نیومده. این کتابها نه چاپ میشن، نه خونده میشن، نه حتی فاش میشن. تا صد سال، فقط نگهداری میشن در کتابخانهای در اسلو. هزار درخت هم در جنگل نوردمارکا کاشته شده تا در آینده، کاغذ این کتابها از چوب خودشون ساخته بشه. یه اثر هنری زنده، که با زمان نفس میکشه.

شاید بپرسید این پروژه در کشور های دیگه هم انجام شده؟ یا فقط در نروژ وجود داره؟ باید بگم: «کتابخانه آینده» فقط در نروژ ساخته شده؛ نه شعبهای داره، نه نسخهای در جای دیگهی جهان. نه در لندن، نه در پاریس، نه در هیچ شهر دیگری. این پروژه، مثل یک زمزمهی منحصربهفرد، فقط در دل جنگلهای اسلو نفس میکشه برای نسلی که هنوز نیومده، و کلماتی که هنوز خونده نشدن.

نویسندهها در این پروژه، با آگاهی از اینکه هیچکس تا صد سال آینده نوشتهشون رو نمیخونه، باز هم مینویسن. نه برای شهرت، نه برای مخاطب امروز بلکه برای **کسی که هنوز به دنیا نیومده**. مارگارت آتوود گفته بود: «نوشتن برای آینده، مثل فرستادن صدا در بطری زمانه. نمیدونم چه کسی اون رو خواهد شنید، اما میدونم که این صدا، روزی بیدار خواهد شد.»

و در آخر: شاید هیچوقت نفهمیم توی اون کتابها چی نوشته شده.🤷♀️ شاید نویسندههاشون رو فراموش کنیم، و شاید حتی اون درختها رو کسی نبینه وقتی بریده میشن.🌲 اما چیزی در این پروژه هست که فراموش نمیشه: **اعتماد به آینده.** اینکه هنوز هم میشه نوشت، برای کسی که هنوز نیومده، و هنوز میشه باور کرد که کلمات، حتی در سکوت صدساله، زنده میمونن.❤️🤝🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خسته نباشییی فرشتههه
خیلیییییی عالیییی بوددددد
قربونت😙😙
🩷 🩷 🩷
خسته نباشییی
خیلی پست جذابی بود عالییی
ممنون عزیزم❤️❤️