
چند قسمت داستان.. فکر نمیکردم اینقدر ادامه پیدا کند..:) مرسی حمایت میکنید

چنگال های گربه ی سطح a بلند تر از حد معمول میشود،گربه ی سطح a با چنگال های تیز چند حمله ی مستقیم به پسر عمو میکند.تعادل هیولای اقیانوس به هم می خورد و زره از بین میرود.گریه سطح a با حمله ی دیگه ای یکدست هیولای اقیانوس را از جای میکند.پسر محقق به زمین خیره شده و فکر میکند.پدر آراد با قدم های آهسته به سمت پسر محقق میرود،پسر عمو گوی های آتش و آب پرتاب میکند ولی گربه سطح a مانع برخورد آنها به پسر محقق و پدر آراد میشود.

پدر آراد دست میگذارد روی شانه ی پسر محقق:«چیزی شده؟»پسر محقق به دستش نگاه میکند:«چرا من نتوانستم ولی گربه سطح a،توانست دست هیولا را بکند؟»پدر آراد:«مطمئن هستم که تو تمام تلاش ات را میکنی ولی حقیقت اینکه،گربه ی سطح a و هیولای اقیانوس از تو قدرتمند تر هستند»پسر محقق با عصبانیت به پدر آراد نگاه میکند و به لباسش چنگ میزند.فریاد پسر محقق ظاهر همیشه آرام اش را می شکند:«من ضعیف نیستم»

مرد میانسالی با لباس محافظین زندان حاضر میشود که بی خیال ولی با مهارت شمشیرش را مدام توی دستش می چرخاند.مرد میانسال و گربه ی سطح a پسر عمو را مجبور به عقب گرد کردند.ابرو های پسر عمو اخم کردند و پیشانی اش مثل موج های آب چین افتاد.:«بدل تاریکی»زمین زیر پای پسر محقق و پدر آراد به حرکت در آمد

پدر آراد با احتیاط به اطراف نگاه میکند،دیواره های اطراف سالن با پوست هیولای اقیانوس ها عوض شدند.هیولای اقیانوس بدون لحظه ای مکث کردن شروع به چرخش و پرتاب خنجر های فشرده ی آب و آتش میکند.پسر محقق پدر آراد و خودش را به زندان منتقل میکند.گربه ی سطح a و مرد میانسال با آخرین توان به پسر عمو حمله میکنند،پسر عمو تمرکز را روی گربه ی سطح a و محافظ میگذارد.آراد از تونل بیرون میاد و با خنجر سطح a از نزدیک ترین فاصله به سمت پسر عمو میرود.

پسر عمو به خاطر ضربات مرد میانسال و گربه ی سطح a کنترل زره را از دست میدهد و منتظر برخورد خنجر سطح a هست.آراد درست لحظه ای که باید خنجر را به شکم پسر عمو بزند،چشم های عسلی دختر را توی چشم های پسر عمو می بیند و دستش می لرزد.پسر عمو با چرخیدن،دست آراد را پس میزند و خنجر از دست آراد می افتد.پدر آراد با چشم های متعجب به پسرش نگاه میکند،آراد نفس نفس میزند

پسر عمو قدم به قدم به آراد نزدیک تر میشود و بالای سرش می ایستد.پدر آراد از جای اش حرکت میکند و شکه خودش را کمی جلوی تر می اندازد.پسر محقق دست پدر آراد را میکشد عقب و صورت پدر آراد را روی به روی دیوار میگیرد:«اگر تو بری جلو هر دو کشته میشوید»آراد با ضربه ای که خنجر آب/آتش بهش میزند کشته میشود..

بعد از کشته شدن آراد،پدر آراد با حس بوی خون تشخیص میدهد که پسرش کشته شده.اشک از چهره اش جاری میشود و داد میزند.پسر محقق،پدر آراد..خودش، جسد آراد و گربه ی سطح a را به زندان منتقل میکند.پدر آراد جنازه ی پسرش را توی دستش میگیرد و اشک از گونه اش جاری هست:«یک دفعه ی دیگه بیدار شو و بهم بگو بابا»آراد را به سینه اش می چسباند،اشک های پدر آراد چهره ی آراد را پر کرده. لباس پدر آراد به خاطر خون ریزی آراد تماما خونی شده..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فرصت💤🐻🍬
بی نظیری تو
تک و یه دونه ای تو
حیح..
جوجه تر از جوجه ی قاتل،جوجه ی قاتله..
(این در لغتنامه ی من به معنای تاکید بر یک صفت در شخص هست..که اینجا تاکید بر کیوت بودن شماست:)
خودت کیوت عالمی جیگربلا🌼
ذوق زده شدن..
شاید فاضله بتونه آرادو نجات بده 🥺😭🐻🍬 واایی چی میشه حالا 🐻😭⛏️
نههه آرااد نباید بمیره نهه واای غیررممکنهه یکی بیاد بگه آراادد زندس 😭🐻⛏️
آراد کوچولو در گذشته از دنیا رفته..پس آن پسر مو حنایی که فاصله می دید اش کیه؟
فاضله
وااای راستمیگییی واایی قسمتای بعدو میخوااامم 😭😭 چرا امتحانام بطور وشتناک منو گرفتن 😭😭🐻😭💤⛏️
درک میکنم..امتحان ها سخت هستند
ده تا امتحان از اول خرداد دادم و یکی دیگه مانده که تمام بشود..
امروز امتحان فارسی داشتی 🐻؟💤 چه عالیی زود تموم میشی مال من حالا حالا ها هست موفق باشی 🐻🍬🍬
نه بگذار فکر کنم امتحان ریاضی بود..
چون خیلی ادبی نوشتنت برام بود هرچند جنگل سبز همیشه ادبی مینویسه 🐻🍬
هووو 🐻🍬🍬
واای فرصتتت خودایاا فرصتتت 💤🐻🍬🍬