سلام این اولین مطلبی که می زارم . من درباره مویچیرو این سناریو را نوشتم مال انیمه (شی.طا.ن..ک.ش) است . و خوب یک سری تغیراتی هم در آن هست . امید وارم خوشتان بیاید.

به گفته رییس دارم می نویسم تا شاید خاطرات فراموش شده را به یاد بیاورم.شاید آن خاطرات و آن صحنه های دردناکی که از روبه روی چشمم رد شدند و خشمی را در وجودم به جا گذاشتهاند گوشه ای در ذهنم دفع شده باشند. نمی دانم آیا روزی می رسد که خاطراتم را به یاد بیاورم؟ روزی می رسد که چهره پدر و مادرم را به یاد بیاورم؟روزی می رسد که او را بشناسم؟

از جای که یادم می آید می نویسم: چشمانم را باز کردم نور می تابید . اذیتم می کرد . بدنم داشت از درد و زخم می سوخت. هیچ چیز نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده؟ سرم درد می کرد . در ذهنم و در گوشم صدای سوت می کشید. احساس داشتم تمام وجودم دارد از گرما می سوزد. انگار قلبم را فشار می دادند می سوخت . نگران بودم می خواستم گریه کنم از خشم فریاد بزنم ولی چرا؟ مگر چه شده بود؟چرا چیزی یادم نمی آید ؟

یکی آنجا بود .تار بود . داشت واضح می شد .یک دختر بچه؟!رفت. با عجله دوید ! همه چیز عجیب بود راستی من ........چه اتفاقی افتاده ؟ چرا به غیر از آن صحنه فراموش شده چیز دیگری هم در یاد ندارم . من .......چه شده؟ ...راستی ...من ......... کیم ؟ کجام؟چه اتفاقی افتاده؟! یک نفر وارد اتاق شد. بالای سرم آمد یک مرد بود یک زن هم پشت سرش آمد اون زن با مو ها سفید اش...زی.با بود ....او را دیده بودم.. ؟ فکر کنم ز.ن و ش.وهر هستند .

ولی آن مرد؟ آن مرد با مو های مشکی ..عجیب بود ....صورتش .... واضح نیست. واضح شد . مثل اینکه پیشونی اش .. ولی .. فکر کنم انگار یک مشکلی دارد .......آره انگار یک بیماری دارد. -پس بیدار شدید .. توکیتو سان (همون آقای توکیتو ) توکیتو پس توکیتو.... اسم ؟! نه نمی خورد حتما چیز دیگری است . -حالتون خوبه؟ توانستید سلامتی خود را به دست بیاورید ؟ -اه ام صدای واضحی ازم خارج نمی شد.نمی توانستم حرف بزنم .

- خداراشکر که به هوش آمدید . سرم درد می کرد دیگر کلمات واضح نبود. - خداراشکر حال...ب.... دیگر نمی شنیدم نمی فهمیدم چه می گوید لبخند می زد و بعد دوباره همه جا تیره شد یادم می آید یک خواب عجیب دیدم . ........ بیدار شدم دوباره آن زن را دیدم غذا آورده بود - پس دوباره به هوش آمدید .

بهتر شده بودم نفهمیدیم چطور گذشت ولی فکر کنم دو روزی می شد که کلمات و تصاویر برایم واضح نبودند . ولی یادم می آید بعد از آن دو روز متوجه شدم اجداد من از بزرگترین شی.ط....ک.ش ها و هاشیرا ها بودنند . متوجه شدم که دچار فراموشی شدم و این را هم فهمیدم که صحنه های بدی را دیدم و حالا قرار است که یک شی.ط....ک.ش شوم . یک چیز دیگر هم فهمیدم اسمم را ..اسم مویچیرو است.

چند روزی گذشت فکر کنم بیشتر از پنج روز نشده بود . هنوز کامل سلامتی ام را به دست نیاورده بودم . ولی آن روز را خوب به یاد می آورم چوبی در دست داشتم و یک تنه و تا جای که می توانستم ضربه می زدم خشمم را خالی می کردم ولی آن خشم اصلا تمامی نداشت . ولی آن خشم چه بود ؟ چرا ولم نمی کرد . انگار جزئی از من بود . ضربه می زدم . می خواستم فریاد بزنم اشک بریزم . باران می بارید با احساسم سازگار بود:(

صدای شخصی را احساس می کردم هم.سر رییس بود. خانم اوبییاشگی همان زن - توکیتو سان لطفاً همراهم بیاید می خواهم کسی را به شما نشان بدهم . می دانم او را نمی شناسید ولی شاید این خشم ناشناس را کمتر کند . شخص ؟ چه کسی است؟ یعنی این خشم مرا ول می کند؟ به جلو می رفتیم بمباران می بارید چتر داشتیم به یک عمارت رسیدم یک نفر آنجا بود . خم شد و به هم.سر رییس ادای احترام کرد. وارد عمارت شدیم.

در یکی از اتاق ها وارد شدیم . فضا کمی تاریک بود . آنجا پر از تخت بود .که بیماران و مجروحین را در آنجا نگهداری می کردند. روی یکی از تخت ها یک نفر بود ....بی هوش بود .......یک پسر بیشتر بدنش را باندپیچی کرده بودنند وای انگار یک زخ.م بزرگ روی بازوی دست چپش بود. بهم اشاره کرد بروم جلو وقتی جلو رفتم چشمانم از تعجب گرد شدنند چقدر... شبیه من بود.!

حسی وجودم را فرا گرفت عجیب بود من شاد بودم یا غمگین کمی اشک جلوی چشمانم آمد. برای چی؟ او کی بود؟ به یاد نمی آوردم اش ولی چهره اش آرامم می کرد خیلی شبیه من بود ...زیادی -ایشون یویچیرو سان برادرتان هستند برادر...... .....نی چان

این هم یک عکس زیبا از مویچیرو و یویچیرو ببخشید اگر سناریو غلط املایی یا مشکلی داشت
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چپتر بعدی لطفا..
خوب بود🤩
مرسی حتما
پارت دوم در بخش داستان است اگر خواستید آنجا سر بزنید .( خودمم نمی دونم چه شد در انیمه گذاشتم وقتی منتشر شد دیدم رفته رو داستان)
پارت بعدی هم نوشتم فعلا در صف انتظار است
عالی بود💫
ممنون
عالیه! میتونی پیشرفت کنی چون تو تازه شروع کردی:)
ممنون
البته چون سناریو و از انیمه است شاید خیلی خوب نشده باشه ولی ممنون تلاش را می کنم که بعدا بهترین ها را بنویسم
فقط در اسلاید ۵،۴،۸و ۱۰ صحبت ها به افکار مویچیرو چسبیده ببخشید.