☆اگر تو اینجا بودی☆

★اگر اینجا بودی جانا، برایت از قصه های پریان درحالی که موهای ابریشمی مانندت را نوازش میکردم میگفتم. از افکار چندین و چند ساله ام میگفتم و نتیجه‌گیری ها را با تو به اشتراک می‌گذاشتم. اگر تو اینجا بودی... برای بار چندمیلیون‌اُم تولدت را در سال جشن میگرفتم و دوباره نامه ی "تولدت مبارک" را با ربان آبی گره میزدم★

★اگر تو اینجا بودی جانا، از اتفاقات عجیبی که در طول این مدت کوتاه افتاده است را برایت میگفتم. به راستی جز تو کسی را ندارم تا ساعت ها برایش درد و دل کنم. تو همان کسی هستی که می‌توانم با قاطعیت به‌ات تکیه کنم.★

★در تمام خاطره ها و دیدار هایمان چه گذشت،جانا؟ قدر تو را ندانستم؟کم کاری کردم؟ بی محلی کردم؟بی معرفتی کردم؟تنهایت گذاشتم؟ کار بدی کردم که بدون خداحافظی این طور گذاشتی رفتی؟ رسم مرام و معرفت دوستی را زیر پا گذاشتی و بدون من رفتی به آسمان ها؟رفتی و خبرم نکردی؟ این حق من نبود،جانا...نبود...★

★ رفتی و من تنها کارم شد اشک...اشک ...اشک ...گریه و زاری و از این حرفا... یه بار یکی بهم گفت"از آسمون سنگ بباره دیگه اون برنمیگرده، الکی زار نزن" جانا نگو راست میگه. حتی اگه این حقیقت هم باشه،من هنوز توانایی این رو ندارم که باهاش مواجه بشم...ندارم...★