

✦شمال ناکجا: پدربزرگ میا ناپدید میشود و کسی علتش را نمیداند. میا و مادرش برای دلجویی از مادربزرگ به آن دهکده میروند و میا در آنجا با دختری به نام دی دوست میشود. اما چرا به نظر میرسد او با دی فاصلهی زیادی دارد؟ چرا دی ادعا میکند طوفانی سهمگین در راه است، در حالی که میا آسمان را آبی میبیند؟ آیا میا میتواند کلید این راز را پیدا کند و قبل از اینکه زمان و امواج، آیندهی پدربزرگ را بشویند و ببرند، او را پیدا کند؟

✦گربه ای که کتاب هارا نجات داد: رینتارو ناتسوکی، دانشآموز دبیرستانی کتابخوان، در شرف تعطیلی کتابفروشی دست دومی است که از پدربزرگ کتابخوان محبوبش به ارث برده است. سپس، یک گربه سخنگو با یک درخواست غیر معمول ظاهر می شود. گربه از نوجوان کمک می خواهد - یا بهتر بگویم می خواهد - برای ذخیره کتاب به او کمک کند. دنیا پر است از کتاب های تنهایی که خوانده نشده و مورد بی مهری قرار گرفته اند و گربه و رینتارو باید آنها را از دست صاحبان غافل خود آزاد کنند

✦چطور زندگی میکنید: داستان این کتاب دربارهی یک پسر نوجوان پانزده ساله بهنام کوپر است. او بعد از فوت پدرش، مجبور به زندگی در روستای کوچکی شده و همینجاست که برای اولینبار در زندگی با مفاهیم اخلاقی و فلسفی مهمی روبهرو میشود

✦پسری در برج: ادی همراه مادرش ساکن طبقهی هفدهم برجی در لندن است. ساختمانهای اطراف یکی یکی ویران میشوند و او شاهد ماجراست. بلاچرها که گیاهانی عجیب و خطرناک هستند شهر را تسخیر کردهاند. چارهای جز ترک شهر نیست اما مادر ادی دلش نمیخواهد از اتاقش بیرون بیاید. شهر پیش چشمان ادی رفتهرفته از جمعیت خالی میشود و بلاچرها آرام و خزنده پیش میآیند...

✦راز شبحی در مه: داستان آتنا، دختری که به اجبار و از سر ناچاری به دلیل سفر پدر و مادرش مجبور است تعطیلات را در عمارتی مرموز، کمی ترسناک و سوال برانگیز، کنار عمه ی پدرش بگذراند. او تصمیم می گیرد که سفرش را به بهترین وجه سپری کند، اما دیدن یک شبح و وجود سر و صداهایی غیر عادی وادارش می کند که علی رغم خواسته پدرش دست به کنجکاوی بزند، به کمک شهاب به دنبال دلایل این ماجرای عجیب بگردد و سر از راز مخوف خانه درآورد.

✦یکی برای خانواده مورفی: کارلی دخترکی بسیار صبور و سختیکشیده است که همراه با مادری خوشگذران بزرگ شده است. تا اینکه یک روز به دلیل اختلاف جزئی کارلی با پدر ناتنیاش، از مادر کتک میخورد. پس از این اتفاق، پدر ناتنی هم مادر کارلی را میزند! دختر و مادر هر دو راهی بیمارستان میشوند. در این شرایط، مادر توانایی نگهداری از کارلی را ندارد. به همین دلیل، او را به خانوادهی مورفی میسپارند. خانم مورفی ویژگی جذابی دارد که کارلی تا به حال آن را در مادرش ندیده است. او سه فرزند پسر دارد. با این حال، همیشه با دقت به حرفهای کارلی گوش میسپارد. او از حضور کارلی در کنار خود خشنود است. در حقیقت، برای اولینبار است که کارلی احساس میکند دیده و شنیده شده است. اما درست در همین زمان، سروکلهی مادر حقیقیاش دوباره پیدا میشود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فرصتت
شما ناکجا رو خوندم ...یزره پیچیدس ولی پیچیدگیش ادمو به چالش میکشه
اس دو هم کیوت هم داستان خوبی دار
اس ۲ واقعا زیباستتتتتتتتتت
اره عالیه💕
اولل