این تست داستان یه ضرب المثل قدیمی و قشنگ و میگه
در روزگاران قدیم در یکی از جنگها، نادرشاه که به تعقیب دشمن رفته بود، از لشکریان و همراهانش جدا شد و در پی دشمنانش افتاد. اما پس از چند ساعت مسیر را گم کرد و تک و تنها، گرسنه و خسته در بیابان بی انتها گرفتار شد. او در به در دنبال کلبه ای، درختی، رودی و خلاصه نشانه ای بود که بتواند با آن راهش را تشخیص دهد و خودش را به اردوگاه لشکریانش برساند. تا عصر سرگردان بود. هوا که تاریک شد، از دور سوسوی نوری را دید. به سوی نور رفت. در آن کلبه پیرمرد و پیرزنی زندگی می کردند که تنها دارایی شان از زندگی فقط یک گاو بود.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
ج.چ: زیادن والا ، مثلا قرمه سبزی ، ماکارونی ، آش رشته ، خورش قیمه
همشون خوشمزن>>>>
عه جالب بود واقعا.چقدر جوگیر بوده نادرشاه سریع من نادرشاهم.
ج.چ:توی ایرانیا عدس پلو
اره خیلی
منم عدس پلو خیلی دوست دارم