گتاب پسر زن جادوگر
پسر اشتباهی به زحمت زنده بود گل ولای زیادی فرو داده بود و شکم کوچکش باد کرده بود. ریه هایش زیر فشار آب ،درون سینهاش خفه مانده بود آب در درونش جابه جا میشد و خس خس صدا میداد و هوا را نگه نمیداشت پدر ملایم و آرام پسرش را روی زمین دراز کرد و چانه اش را اندکی پایین کشید لبهایش را به لبهای پسر .فشرد نفسش را به دهان پسر دمید و دمید و دمید و دمید
پدر زمزمه کرد نترس ... نترس معلوم نبود با خودش
حرف میزند یا با پسرش
پسر نفس نکشید
پدر :گفت زود باش !ندی ... ند کوچولوی کوچک من بیا و به
خاطر بابا بیدار شو چشمهایت را باز کن
اما پسر چشمهایش را باز نکرد سرانجام بعد از چندین بار نفس ،دادن ند نفس عمیقی کشید سرفه کرد و سرفه کرد و هربار همراهش مقدار زیادی از آب رودخانه از دهانش بیرون ریخت
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
فرصت
بک میدم ❤
پین ⚡
عالییی بود✨♥️
مرسی بابت همایت
ابن واقعا یک کتاب هست ؟
اره
آره یک کتاب نوشته «کلی بارن هیل » خیلی قشنگن کتاب هاش بهت پیشنهاد می کنم بخونی شون