8 اسلاید پست توسط: Black انتشار: 2 ماه پیش 402 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

همه هستین



لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (59)
  • لطفا خاطره های قابل پخش بگین (:

  • imageNebula
    در حال سفر

    باران یک بار وقتی توی اردو بودیم و داشتیم آهنگ می خوندیم دبیر پیام (محمدی) اومد و گفت خاطرات شمال ...... آفرین بقیه‌ش با تو😁

    • جدییییییی

    • imageNebula
      در حال سفر

      بله بله با مهدی و رامتین دیگه ، جناب بارانی درس ها روتون خیلی فشار آورده

    • آها راست میگین

  • وایی منم اون فیلمه رو دیدم تو پینترست ولی خب از شانس خوبم تنها بودم(مربوط به اس ۸)

  • @Black
    آخی (: ماهم یه بار تو اتوبوس داشتیم میرفتیم اردو بعد اجازه داشتیم فلش آهنگ و اسپیکر ببریم داشتیم آهنگ خارجی گوش می کردیم ناظم گفت می فهمیمن داره چی میگه /:
    ______
    نه نه ماعقب مونده ایم🤝🤝

  • ادامه هم داره.اقا خلاصه که بعدش رفت بعد اون نماینده مظلوم اومد .مدیر مگه ول میکرد؟دوباره ی دور دیگه هم اومد تو کلاس به نماینده بدبخت ر*ید😂.بیچاره گریش گرفت😔😂

    • نماینده مظلومممممممم

    • بدبخت هنگ بود نمی‌دونست چرا داره بد و بیراه میشنوه😂😔

  • ما بعد امتحانا رفتیم تو راهرو با بچه های اکیپ ۵ نفر بودیم.
    قبل اینکه دبیر ریاضی بیاد سر کلاسمون نماینده کلاس هم نبود، با بچه ها رفتیم تو راهرو جلو‌ی کلاس دور هم جمع شدیم پا میکوبیدیم زمین شعر میخوندیم:) خیلی هم تو فاز بودیما یهو مدیر جلل خالق اومد داد میزد سرمون مگه نمیدونید زیرتون بچه ها دارن امتحان میدن.شما بیشعورید چون شعور ندارید مشکل از نبود شعوره که انقدر بی شعورید😂😂 بعدش ما در رفتیم اون داد میزد تا رفتیم سرکلاس اون پشت مشتا قائم شدیم.مگه عمون میداد حالا؟ اومد تا کلاس داد‌وبیداد‌😂

  • imageگرگعلی 🐺
    کی میاد به طاستچی؟ 💔

    یه خاطره مال پدرم بود خواستن از مدرسه فرار کنن ولی در ها قفل بود. رفتن تو بوفه قایم شدن مدیر مدرسه با بلندگو گفت آیدین می بینمت بیاین بیرون(آیدین بنده خدا قدش خیلی بلند بود). خدا رو شکر بخاطر اینکه یکیشون پسر یکی از معلما بود اخراج نشدن
    نقشه فرارشون شاهکار بود.استفاده میکنم

    • نتیجه گیری : با یه قد بلند فرار نکن

    • imageگرگعلی 🐺
      کی میاد به طاستچی؟ 💔

      😂😂😂😂

    • imageNebula
      در حال سفر

      ای بابا با من نمی تونید فرار کنید 🤣

    • 🤣🤣🤣🤣

  • imageدازای سان عاف🗿
    وا تویی؟ چقدر اشنایی🙅🏻‍

    بچه بودم برقمون زیاد میرفت خونه ی فامیلمون بودیم حوصلم سر میرفت
    اونجا یک کاکتوس و نوار چسب بود.بعد من هعی دستمو میکردم تو کاکتوس با نوار چسب
    میکندم و یک سرگرمی جالب برای من بود

  • imageلیهان؛
    آماده سازی برای مرگ

    یروز بچه هامون از بس زر زدن به معلم که ما اردو نمی‌رسم معلم گفت اوکی آماده شین هفته بعد شنبه قراره اردو داشته باشین اردو بیرونی ماهم ذوغ به ذوغ وسالارو آماده کردیم..تا وقتی که شنبه شد فهمیدیم نه تنها اردو بیرونی نبود بلکه باید با بقیه کلاس ها اردو درون مدرسه ای می‌داشتیم..
    مدرسه ما همیشه با کلاس ما مشکل داشت خب ای زن ما قرار بود پیاده بریم پیک نیک نه که تو مارو سوار کنی ببری😑😑😑😑

    • درد و نفرین دردددددووونفرینننننن

    • imageلیهان؛
      آماده سازی برای مرگ

      هرساله همینه برامون

    • به ما گفتن که تو بهمن اردوی درون مدرسه دارید بعدش بردنمون سینما فیلمش هم بدرد عمه شون می خورد 🙄😑😒

    • imageNebula
      در حال سفر

      گریه مکن که سرنوشت😔😔

  • image𝐚𝐯𝐢𝐧
    وضعیت نداریم برو خونتون🤩

    بایدم حرفی نداشته باشی🤣

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.