داستان ترسناک شما ⊙.☉
👊👊👊👊👊👊👊👊👊👊👊👊👊
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
90 لایک
داستان ترسناک شما ⊙.☉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
همین دیشب): (من توی اتاق نمیخام چون خیلی سرده و دوس ندارم )
داشتم میحابیدم تو پذیرایی که یه صدایی از اسباب بازیه خاهر دو سالم اومد خودمو زدم ب اون راه ولی بعد یکی از پشت اومد سمتم صدای پاشو حس میکردم جرعت تکون دادن نداشتم ک پتو رو بندازم رو سرم یدفعه یه نوری پشت سرم بود ولس دقیق و منبعش معلوم نبود هدیر( برعکس) تو خودم سریع رفتم زیر پتو کل اسم پیامبرا رو گفتم🤧
خب بزارید توضیح بدم
بختک اتفاقی که برای کاربر ملیس افتاده در این اتفاق شما وقتی یه زمانی بیدار میشید بدنتنو حس نمیکنید و از جاتون تکون نمی تونید بخورید و ممکنه توهم ترسناکم بزنید و لمس کردن اعضای خانواده شمارو نجات میده از اون وضع !
ادمین پین؟ اینو برای کاربرا و خود کاربر ملیس و ادمین گفتم که بدونید و راستی ناظرش بودم 💗
داش مر.ض داری نصفه شبی اینا رو پست میکنی😅 ما می.گرخیم نمیتونیم بخوابیم ؟🤦♀️ اینا رو با دوستم خوندیم میگه امشب می شا.شم سر جام😶
عالی بود💛
مننن! پارتتت! سههه! میخوام!
عه من الان این پست رو دیدم
وقتی شیش سالم بود مستاجر بودیم و وقتی داشتیم از اون خونه اسباب کشی میکردیم من همه وسایلامو چیده بودم توی کامیون و هیچ عروسکی نداشتم ناراحت بودنم گریه میکردم یهو یه صدایی اومد که میگف رایا تروخدا نرو از پیشم 🗿 و من بیشتر ترسیدم چون هیچکس اونجا نبود و همه رفته بودن توی خونه خالی تا مطمعن بشن چیزی جا نزاشتیم و منم توی حیاط بودم 🤡🤝
شرط میبندم اس اخر اسلندر من بوده
مال من خیلی باحاله
بچه که بودم یک موجودات سیاهی به اسم عزادار بودند که من نمیدونستم اون موقع عزادار یعنی چی
بهم گفتن مهتاب و رفتن اون موقع فهمیدم منظورشون مهتاب سرخ بود وقتی ماه سرخ شد میفهمم 🥲😶
عالی بود
دیگه شب نمیتونم بخوابم 😔