ناظر اگه مشکل داره بگو!
نگاهی به سلاح هایم انداختم
یه وَردَنه یه ماهیتابه متوسط یه ملاقه یه تخته چوبی به عنوان سپر و یه چاق○و برای اینکه اگر وقت شد برای خانم ادبیات و عربی میوه پوست بکنم!
به محض نزدیک شدن به درب مدرسه متوجه است○فراغ هایی که پله را با رنگ های نارنجی و سبز زیبا کرده بود، شدم.
بعد از وارد شدن به محیط مدرسه اولین زامبی به سمتم حم○له ور شد!
ملاقه فلزی مادرم را در آوردم، اما یاد اخرین باری که ملاقه اش را خراب کردم افتادم، موهای تنم سیخ شد، باز کردن چاه دستشویی در حالی که پر از . . . به اندازه این زامبی ها چندش آور بود.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
عه تضاد خودمو پیدا کردم 😂💔
بهبه
خیلی خوب بود.
خسته نباشی،ادامه بده.💓
فرصتتت؟