بالاخره پارت چهار رسیددددد هووووو
خانوم مارتا گفت ایومی خوب گوش کن هزاران نفر در این مسابقه شرکت میکنند که دو نفر توسط شاهزاده و دو نفر دیگر توسط پادشاه انتخاب میشود که از بین این ها رای گیری میشود و نفر آخر اخراج میشود تو میخای داخل این مسابقه شرکت کنی ایومی با صدای بلند و مصمم گفت بله خانوم مارتا پوست لبش را که داشت بهش ور میرفت کند و گفت اگر اینقدر مصمم هستی پس چاره دیگری نیست کمکت میکنم ایومی پرید بالا و گفت هووورا خانوم مارتا گفت برای این که برندی شی باید کاری کنی که دیگران از تو خوششون بیاد و با وقار رفتار کنی حالا هم برو بخواب ایومی با تعجب پرسید پرنسا :کجاست خانوم مارتا با خشم گفت :نکنه دسته گل به اب داده و هر دو این طرف را نگاه کردند که دیدند پرنسا از استرس قش کرده ایومی که میدونست اگه زیاد تو این شرایط باشه چه اتفاقی میوفته سری او را از روی زمین برداشت خانوم مارتا گفت بهتر بخوابید فردا شرایط کار رو بهتون میگم هر دو بهسمت اتاق
هایشان حرکت کردند ایومی گفت :خوب گوش کن پرنسا امروز وقت جمع کردن دسته گل های تو رو ندارم پس خودتو کنترول کن تا یه چاله این جا برای ما نه سازی پرنسا گفت من کاری نکردم دست خودم نیست ایومی گفت باشه ولی امشب خودتو کنترل کن هر دو به سمت اتاق هایشان حرکت کردند ایومی وارد اتاقش یعنی ۶۶۷ شد و سپس وسایلش را چید و رسید به آخرین چیزی که در چمدانش ماندا بود یعنی هر چیزی که در مورد خاندان ها میداند کتاب را باز کرد تا مروری کند .......................................................................... [وقتی ۵ سالم بود پدر و مادرم من رو به پرورشگاه اوردند و قبل از ان هم به من هیچ چیزی نمیدادن و از من بدشان میامد چون من مثل ان ها نبودم من مثل هیچ کس نبودم من انسان هم نبودم در یک کتاب افسانهی خاندم که من چیستم در ان کتاب نوشته شده بود ۴ خاندان توصت روح کوهستان نفرین شدند و ۵ خاندان هم توصت روح عناصر نفرین شدند این نفرین به این شکل است پس ازصد نسل فرزند کوچک ان خاندان ها از بند تولد یک انسان نیست
ان های که نفرین عناصر دارند یکی از پنج انصر یخ اب ردو برغ خاک و اتش را دارا خواهند شد و چهار خاندان هم که نفرین روع کوهستان را دارند به سگ گربه موش و پرنده در شب تبدیل میشوند و یک خاندان هم ترکیبی از این دو بود و هردو نفرین بر روی ان بود و من هم از همین خاندانم با قدرت های گربهی و یخی ولی همه ی خاندان ها مشکلاتی دارند مثلن چون نقره یخ را آب میکند اگر به نقره دست بزنم تبدیل به اب میشوم و اگر زیاد در حالت گربه ی بمانم برای یک روز گوش های گربه ام نمیرود یا پرنسا بهترین دوستم که قدرت خاک را دارد زمانی که زیادی ناراحت خوشحال هیجان زده شود آن زمان زیر تختش چاله ی بزرگ به وجود میآید شنیدم پسر آتشی نمیتواند اب بخورد و اب بدنش را از نوشیدنی بدست میآورد و دخت اب اگر با آتش تماس داشته باشد نابود میشود و آنهایی که نفرین کوهستان دارند پسر سگی :اگر زیاد در حالت سگی بماند دمش برای یک روز میماند دختر پرنده :اگر زیاد از حالت پرواز استفاده کند رویش مو های بدنش بیشتر میشود پسر موشی :زمانی که تبدیل به موش میشود تا زمانی که چیزی نخورد تبدیل به آدم نمیشود ............................................................................... ایومی با خود گفت من کتاب های زیادی خواندم تا این ها را پیدا کردم اما هیچی چیزی به جزع پسر بودن درمورد پسر ردوبرغ پیدا نکردم حالا بهتر بخوابم که روز پر کاری در پیش خواهم داشت
بای بای چالش داریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعد چهار ماه میخواهم پارت پنج رو بگزارم امیدوارم خوشتون بیاد