جادوی رز 1

این اولین رمان منه که در مورد جادو و افسانه هستش...اگه از این ژانر ها خوشتون میاد این رمان رو از دست ندید

در روزگاران خیلی قدیم،در سرزمین لارندا، شاه و ملکه صاحب دو دختر شدند که هر دو دختر دارای قدرت هایی جادویی بودند.... سوزان دختری با موهای بلوند بود که بال های سفید و نرم مثل روز داشت و قدرت او عشق و سلامتی بود.... او میتوانست مردم را عاشق هم دیگر کند و سلامتی را به مردم بدهد، او رز های صورتی را که نماد عشق بود و رز های سفید که نماد سلامتی بود را کنترل میکرد...

و خواهر دوم آیریس با نیرویی تاریک تری نسبت به خواهرش بدنیا آمد.. او قدرت گول زدن و افسون کردن را داشت و به راحتی میتوانست مردم را فریب بدهد و آنها را وادار به انجام کار های بدی کند... آیریس میتوانست فقط با نگاه کردن به مردم نقطه ضعف و فکر آنها را بخواند برای همین بقیه سعی میکردند به چشمان او نگاه نکنند.... او بال هایی سیاه به مانند شب داشت و قدرت کنترل رز های زرشکی را داشت، رز هایی که خار های مشکی و تنومندی داشتند....

با این همه اختلافی که بین این دو خواهر بود آنها با هم خیلی صمیمی بودند و همدیگر را خیلی دوست داشتند... اما بیشتر مردم از آیریس می ترسیدند و اصلا نزدیک او نمیشدند و بیشتر خواهرش سوزان را دوست داشتند چون او عشق و سلامتی را به مردم هدیه میداد.... در بیشتر مهمانی ها پرنس ها و پرنسس های دیگر با آیریس حرف نمیزدند و او را شیطان میدانستند و این موضوع آیریس را ناراحت میکرد اما سوزان همیشه عاشق او بود و از او را حمایت میکرد

چند سال از تولد این دو خواهر دوقولو میگذشت و آنها الان 16 ساله شده بودند اما همه چیز مثل قبل خوب نبود... بین دو خواهر بر سر موضوعی جدایی افتاد و آنها دعوا شدیدی کردند و آیریس قصر را ترک کرد و گفت که انتقامش را از سوزان خواهد گرفت و هیچکس نمیدانست دعوا آنها سر چه چیزی بود اما این اتفاق باعث شد که آنها از هم جدا شوند و تا آخر عمر با هم در جنگ و دعوا باشند...