رمان وایولت سزار پارت۳

میخواستم بخوابم که یاد پرونده ی ۲ سال پیش افتادم همون که شبیه این مورد بود همون گروهی که اسمشون به عنوان ناجی مردم در رفته بود ولی برعکس از مردم پول میگرفتن برای کارهای کثیف و لذت بردن از زندگی پر از خلاف و کارهای غیر قانونی این گروه برای اینکه بتونه سود داشته باشه به مردم پول قرض میده و در ازاش ازشون میخوان تا ۶ ماه اونو پس بدن با همون قیمت ولی اگه نتونن به جز اینکه پول رو دو برابر میکنه سود ماهیانه هم روش میکشه و اینطوری مردم هیچ ضرر میکنن تازه بدهکار هم میشن ولی بقیه فکر میکنن میتونن تا شش ماه این پول رو جور کنن آخه وقتی تو پول قرض کردی برای پس دادنش هم باید قرض کنی خب این چه کار اشتباهیه

حالا اینا با استفاده از چک ها و قول های شش ماهه ای که به نتیجه نمیرسه دست خودشون رو آلوده نمیکنن و به راحتی به جای اینکه اون رو اذیت یا به دنبال پولشون باشن اونارو میکشن پای چوبه ی دار و باعث میشن به ا*عدا*م و یا حبث ا*بد محکوم بشن و این کار نه تنها پولشون رو برمیگردونه تازه باعت لذت هم میشه براشون پس مردم بدون اینکه از قصد پشت این گروه بدونن بهشون اعتماد میکنن و برای همین این دوسال همچین پرونده های مشابه ای داشته

اما هیچ تاحالا بهش فکر کردید که چطوری باعث این کارمیشن و زندگیت رو تباه میکنن و کاری میکنن که اون کور سوی امید هم باقی نمونه و خورشیدی که از لابه لای درز سوراخ به سختی عبور کرده رو هم برات خاموش میکنن خیلی راحت مثل خاموش کردن شمع با دست یا لیوان بدون اینکه مقداری اهمیت به اون آدم و جامعه ی خودشون بدن برای خودشون حکم میبرن و میدوزن و انجام میدن و با استفاده از خریدن قاضی و یا رشوه دادن بهش و یا حتی شایع ترین مورد مثل تهدید باعث میشن اونا هم مطیع خودشون بشن و برای رسیدن به خواسته های خودخواهانه شون کمکشون کنن ولی آیا این طبیعت انسانه که به آدمایی که نباید اعتماد میکنه یا یه حسی مشترک بین موجودی به نام انسانه از خاک و گِل پروردگارش ساخته شد و چون اجازه ی اشتباه داره میتونه هرکاری کنه از قدیم گفتن هرچی داشته باشی بیشتر میخوای پس به چیزی که داری قانع باش متاسفانه مردم فقط و فقط برای پول و مقام و جایگاه طمع کار میشن برای به انجام در آوردن عدالت که هرگز دست به این کارها نمیزنن و اینه طبیعت انسان که خطا کنه و به خاطرش حتی مقدار کوچکی سرزنش نشه

با فکر کردن به اینا بودن که متوجه نشدم کی خوابم برده برای همین با آلارم گوشیم از خواب بلند شدم امروز روز موعود بود روزی که میتونستن عدالت رو عوض کنم و درحق مردم کشوری که توش هستم خوبی کنم اونم فقط و فقط برای خودشون از رخت و خواب بیرون اومدن و کارهای لازم رو انجام دادم و صبحانه خوردن و حاضر شدم موقع حاضر شدن داشتم به این فکر میکردن که میدونی وکالت تنها شکلیه که تو صبح زود بلند میشی مرتب میکنی خودتو شیک میکنی میری برای دعوا کردن توی دادگاه از این جهان نگاهش میکنی شیرینه ها من که خیلی دوستش دارم برای همین آماده شدم و سوار ماشینم شد و به دادگاه رسیدم الان روبه روی اون ساختمانی وایساده بودن که جون هزاران نفر رو نجات داده و البته در کنارش جون خیلی ها هم گرفته بعضی ها به ناحق بعضی ها هم حقشون بود وارد دادگاه شدم و ................