این پارت ۳ از ادامه ی داستانم است.
وارد دفتر استاد روفوس شدیم . یاد روز آزمون آهنی افتادم که استاد روفوس از من میخواست که یک شمع را روشن نگه دارم و همه جا به آتش کشیده شد و فهمیدم مادرم هم شاگرد استاد روفوس بوده است.
استاد تلفن شنی ( اسمش حقیقتا یادم نمیاد ولی در جلد اول با آلاستر پدرش ، با این تلفن صحبت میکند. ) را در دست گرفت و نگاهی به آن کرد .
گفت : زندگی زود میگذرد.
گفتم : همینطور است .
روفوس گفت : میدونی ، ما خیلی اوقات خوشی نداشتیم ولی به هر حال یک خاطره از من خوب است که داشته باشی .بنابراین این مال تو باشد .
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
تست پستت عالی بود آنجل ⊹ ִֶָ
من یه کـ.ـاربر خیلی قـ.ـدیمی ام که ۳ سـ.ـال پیـ.ـش عضـ.ـو شدم و اکـ.ـانتم با کلی فالـ.ـور پـ.ـرید و وقـ.ـتی برگشـ.ـتم دیدم یکی داره از اسـ.ـم و پسـ.ـتام و هـ.ـمهچیم کـ.ـپی میکنـ.ـه 💔
کمـ.ـکم کنـ.ـید تا دوبـ.ـاره انگـ.ـیزه بگـ.ـیرم ⊹ ִֶָ
بک میـ.ـدم خـ.ـیلی سـ.ـریع 🌟⊹ ִֶָ
ادمـ.ـین زیـ.ـبام پیـ.ـن شه خوشـ.ـحال شم ؟
😂 آره همینجوری یهویی کالم میپره بغل جدی ترین فرد جهان
قسمت اول هم که جوریه انگار روز بعد از نابود شدن روح الکس کالم رفته کالجیوم درحالی که چند ماه بعد سال تحصیلی کالجیوم آغاز میشه
در ضمن رابطه عاطفی تامارا و کالم آغاز شد متاسفانه تو انتشارات های داخلی سانسور شده
عاللییی
مجستریوم ؟
آره خودم دارم کتاب مجیستریوم رو با نام کالجیوم ادامه میدم .