6 اسلاید پست توسط: داستان گو انتشار: 5 ماه پیش 3 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
القاب کوروش کبیر : کبیر - شاهنشاه - شاه چهار گوشه جهان - شاه توانمند -پدر پارسی ها -برگزیده مردوک -شاه بزرگ - شاه جهان - فاتح بزرگ - شاه سومر - شاه اکد - شاه بابل
زندگی نامه : کوروش کبیر در حدود سال 580 قبل از میلاد در سرزمین ایران که امروز کشور ایران است به دنیا آمد. پدرش کمبوجیه اول پادشاه انشان بود. کوروش کبیر یکی از بزرگترین پادشاهان هخامنشی است. تاریخ ثبت شده زیادی در مورد زندگی اولیه کوروش وجود ندارد.
نام: کوروش کبیر
پادشاه باستانی ایران
زمان حکومت : پیش ازکمبوجیه دوم، پس ازکمبوجیه یکم
همسر: کاساندان
کاخ: پاسارگاد
خانه سلطنتی : هخامنشی
پدر: کمبوجیه یکم
مادر: ماندانا
فرزندان: کمبوجیه، بردیا، آتوسا، آرتیستون، رکسانا
تاریخ فوت : 530 قبل از میلاد
محل دفن : پاسارگاد
دستاورد ها :
انتقال پایتخت: کوروش پایتخت هخامنشیان را از پاسارگاد به شوش منتقل کرد.
فتح هگمتانه: با کمک سپاه مادها، شاه ماد (ایشتوویگو) را شکست داد و هگمتانه را تسخیر کرد.
تسخیر شهرها: کوروش شهرهای ارمنستان، جرجان و پارت را نیز فتح کرد.
فتح سارد و شکست کرزوس: پایتخت لیدی، سارد، توسط نیروهای ایرانی تسخیر شد و کرزوس، پادشاه لیدی، شکست خورد.
فتح بابل: کوروش بابل را فتح کرد و ثروتمندترین شهر غرب آسیا را به اشغال نیروهای ایرانی درآورد.
آزادی یهودیان: پس از فتح بابل، کوروش حدود ۲۵ هزار یهودی را آزاد کرد.
کوروش کبیر بهخاطر بخشندگی، حقوق بشر، پایهگذاری امپراتوری چند ملیتی و گسترش تمدن، در سراسر عالم شناخته شده است
نحوه مرگ :
بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آوردهاست که کوروش در جنگ با طوائف داهه (یکی از عشایر سکایی) کشته شدهاست
دلیل مرگ :
از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمدهاست که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیکها به او وارد آمدهبود، کشته شدهاست. آنها فیلهایشان را ازاد کردن و اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. بعد کوروش را به سکونت گاه جنگیش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز فوت شد
مقبره کوروش :
کوروش در سال های ۵۲۹ تا ۵۵۹ قبل از میلاد بر بسیاری از مناطق آسیا حکومت می کرد. طبق برخی از روایات و اسناد تاریخی مرگ کوروش بعد از حدود ۳۰ سال سلطنت در جنگ با قبیله ای به نام ماساژت ها به وقوع پیوسته و پیکر کوروش به پاسارگاد منتقل و به خاک سپرده شده است.
ساختمان آرامگاه کوروش ۲۵۰۰ سال با وجود عوامل مخرب طبیعی و غیر طبیعی هنوز در دشت پاسارگاد باقی مانده است. سبک معماری این بنای تاریخی ارزشمند برگرفته از معماری یونانی آسیای صغیر، میان رودی، مصری، عیلامی و ایرانی اصیل است. این ساختمان از سکو هایی تشکیل شده و بنای اصلی روی آن ساخته شده است.
فصل بهار و تعطیلات نوروز بهترین زمان سفر و بازدید از این آرامگاه است.
زندگی نامه ای که مشخص نیست واقعی باشه یا نباشه :
شجرهنامه کوروش از سمت خاندان پدری به پارسها میرسد؛ که سالها بر «انشان» (شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حاکم بودند؛ و از سمت خاندان مادری به مادها میرسد.
از هرودوت روایت است که «آستیاگ» (پدربزرگ کوروش) یک شب در خواب دید که از دخترش «ماندانا» نهر آب بزرگی روان است که نهتنها پایتخت او بلکه تمام آسیا را فراگرفت. معبرها خواب او را اینگونه تعبیر کردند که فرزند دخترش روزی بر تمام آسیا غلبه میکند؛ به همین دلیل آستیاگ دخترش را به کمبوجیه شاه شهر انشان داد که نواده هخامنش بود.
در همان سال آستیاگ دوباره خواب دید که تاکی از بدن ماندانا روئیده و تمام آسیا را گرفتهاست. پس از وضع حمل ماندانا، آستیاگ فرزند دخترش را به یکی از بستگانش به نام «هارپاگ» سپرد و دستور داد که کودک را بکشد. هارپاگ، کوروش کبیر را به یکی از چوپانهای شاه به نام «میترادات» داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند. چوپان کودک را به خانه برد.
وقتی همسر چوپان از موضوع باخبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار کرد که بچه را نکشد و به جای او، فرزند خود را که مرده به دنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. چوپان نظر همسرش را پذیرفت و جسد فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و بهجای آن کوروش را نزد خود نگه داشت.
زمانی که کوروش به ۱۰ سالگی رسید و همراه کودکان همسالش در حین گلهداری بازی میکرد، دوستانش او را بهعنوان شاه انتخاب کردند. او در میان بازی، دستور داد یکی از کودکان را تنبیه کنند. پدر آن پسر به نام «آرتمبر» نزد آستیاگ شکایت کرد و ادعا کرد که یکی از بردگان او فرزند درباریان را زده است. کوروش کبیر را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شود.
شاه با وجود شباهت کوروش کبیر با خانواده خود، باور نکرد که نوهاش باشد. شاه، چوپان را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید، شکنجه خواهد شد و چوپان حقیقت را به زبان آورد. پس از آن، شاه هارپاگ را فراخواند و از او پرسید: «طفل دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه کشتی؟» هارپاگ با دیدن چوپان پاسخ داد که: «پس از آنکه طفل را به خانه بردم، خواستم طوری رفتار کنم که امر تو اجرا شده باشد و قاتل پسر دخترت هم نباشم.» او گفت حالا که طفل زنده است، باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد و از هارپاگ خواست به این مهمانی بیاید و فرزندش را هم همراه بیاورد.
بدین ترتیب، که هارپاگ را برای صرف شام دعوت کرد و بدون آنکه او خبردار شود از بدن فرزندش که همسن کوروش کبیر بود، غذایی تهیه کرد و به پدرش داد.
آستیاگ کوروش را نزد خود خواند و به او گفت: « فرزند عزیزم! بهدلیل خوابی که دیده بودم، درباره تو بداندیشی کردم، اما خوابم بهگونهای دیگر تعبیر شد و به برکت بخت بلندت از سرنوشتی که برایت در نظر گرفته شده بود رهایی یافتی.
اکنون به پارس راهی خواهی شد و در آنجا پدر و مادرت را باز خواهی شناخت.» بدین ترتیب کوروش دربار آستیاگ را ترک کرد و به درگاه کمبوجیه و خانواده خود رفت. هنگامی که به سن بلوغ رسید، دلیرترین و دوست داشتنیترین نوجوان ایرانی شد.
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)