4 اسلاید پست توسط: Yoriko👶🏻 انتشار: 6 ماه پیش 66 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

مقدمه: همه در خانه نشسته بودیم. خواهر بزرگ ترم داشت با موبایلش کار می کرد. من داشتم با عروسک هایم بازی می کردم؛ و مادرم تلویزیون تماشا می کرد. مادرم زیر لب گفت: چقدر لباس از نوزادی کیپو و نیکا دارم که نو ماندند و دلم نمیخواهد ان هارا دور بریزم....... از طرفی هم از دست کیپو که اینقدر با گوشی کار می کند عصبانی هستم. پس، با جادو کیپو را تبدیل نوزاد می کنم. و این کار را کرد. برویم سراغ داستان.



لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (2)
برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.