
سلام امروز اومدم درباره بازی Pale Luna صحبت کنم
بازی Pale Luna ی بازی که دنبال کردم سر نخ ها به جسد دختر گمشده رسیدن در ادامه با من باش
در دهه هشتاد میلادی تعدادی از دولوپرها وقتی که بازی خود را میساختند، ابتدا آن را دست به دست بین افراد مختلف پخش میکردند و بعد از اینکه میدیدند بازخورد خوبی گرفته، به صورت جدی برای آن اقدام میکردند. Pale Luna از این دسته بازیها بود؛ اما با یک راز به شدت تاریک.
بازی Pale luna حالت نوشتاری دارد و شما بر اساس دستوراتی که به آن میدهید، پیش میرود. بازی با این متن شروع میشد: «شما در یک اتاق تاریک هستید و نور مهتاب از پنچره به داخل میتابد. در گوشهی اتاق، طلا، بیل و طناب وجود دارد. یک در سمت شرق شما دیده میشود. چه دستوری دارید؟
نهایتا پلیرها به جایی از بازی رسیدند که هر دستوری به بازی میدادند، اجرا نمیشد. خیلیها فکر کردند که شاید مشکل از بازی است. اما بین این پلیرها فردی بود که خیلی درگیر بازی شده بود و میخواست به هر نحوی که شده آن را تمام کند. او پس از امتحان کردن ترکیبهای مختلف برای برداشتن آیتمها، توانست بازی را تمام کند. پس از این اتفاق یک نوشته مدام در بازی تکرار میشد. «لونای رنگپریده لبخند عمیقی میزند»
نهایتا پلیرها به جایی از بازی رسیدند که هر دستوری به بازی میدادند، اجرا نمیشد. خیلیها فکر کردند که شاید مشکل از بازی است. اما بین این پلیرها فردی بود که خیلی درگیر بازی شده بود و میخواست به هر نحوی که شده آن را تمام کند. او پس از امتحان کردن ترکیبهای مختلف برای برداشتن آیتمها، توانست بازی را تمام کند. پس از این اتفاق یک نوشته مدام در بازی تکرار میشد. «لونای رنگپریده لبخند عمیقی میزند».
حقیقتا نوشتن این مقاله برای من تجربهی عجیبی بود. به داستانهای به شدت ترسناک و تاریکی برخورد کردم. مهم نبود کدام یک از آنها واقعی هستند و کدام ساختگی؛ چیزی که خودتان باید تصمیم بگیرید.
نظر شما در مورد این کریپی پاستاها چه بود و کدامیک بیشتر نظر شما را جلب کرد؟ امیدوارم که قسمت سوم آیس برگ را دوست داشته باشید. من که برای قسمت بعدی حسابی هیجانزدهام
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)