:)
ساعت نزدیک 7وربع صبح بود..لباسامرو پوشیدمو با عجله رفتم سمت در..خداحافظی کردم از مامانم و رفتم بیرون..کفشام رو پوشیدمو با عجله رفتم پایین..درو باز کردمو زدم بیرون..تند تند رفتم تا قبل از زنگ صف برسم مدرسه
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
مثل روز آخر مدرسه ی کلاسمون بود داستانت .... 🥺🫂
امتیاز نیاز نداری؟ یا نمیخایی که به یکی کمک کنی و بهش امتیاز بدی؟ فقط کافیه به تستم یه سر بزنی پشیمون نمیشی:)
راستی قشنگم تستت خیلی قشنگ بود:)
پستت لایکه بیومو بلایک .
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
به کتابچه ی لونا نیز سر بزنید 🎍
اسم کتاب های کتابخانه ی لونا : دخترک گمشده 🌹
اگر آن ترک شیرازی 🫶
به دست آرد دل ما را 🫀
به خال هندویش بخشم
سمرقند و بخارا را🫂🥲
خسته نباشید:)
بسیار عالی بود
الین عزیز
وقت کردی به پستای منم یه سر بزن زیبا:)
در ضمن پستت بسی زیبا و مفید بود♡
عالی تر از خانم عالی🚶♀️
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییبیییییییییییییییییی 😭😭😭♥️
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییبیییییییییییییییییی 😭😭😭♥️
مرسی🥲😊
❤️❤️❤️