داستان ایرانیان و تورانیان

پس از بر زمین افتادن آرش تورانیان بی رحم قبول نکردند مرزشان را. آری آری آرش را بی جان کردند تورانیان بی دفاع کردند مردم ایران را توران برایران باخت . پس از آن مردم زیادی از ایران مردند.

آرشی که بی جان مانده بود و حرکت نمی‌کرد.بازنده شده بود آن جوانمرد... بچه بودم که این اتفاق افتاد.مردم اعتراض کردند ولی مردند.مارا به اسارت به قلمروشان بردند.

مردم قلمرو کتاب های پاره شده را به ما پرت می‌کردند و مسخره می‌کردند و میرفتند.ناراحت نمی‌شدم که هیچ آنهارا بر می‌داشتم و بعد از کار هایم می‌خواندم.انجا دوستم سولاله به من سواد یاد داد.

سولاله را به دلیل جاسوسی اعدام کردند.من درس خواندم و خواندم و خواندم.تا یک روز که بچه های قصر مرا آزرده خاطر می‌کردند گفتم:شما بچه ها مثل من سواد ندارید....پادشاه برخاست،و گفت تو سواد داری؟

من:ب....بله پادشاه امتحانی سخت گرفت حلش کردم از آن روز دیگر کار نمیکردم و حرف بچه هارا نمیشنیدم به جایش در بهترین جای قصر غذا خورده و کتاب خوانده و خوش گذرانی میکردم‌.پادشاه مرا دوست داشت.

اکنون که ۳۰ ساله ام به جایی خوب رسیدم.خلبانی موفق شدم.اسمم ثریاست.و پادشاه برایم حکم پدر را داشت.حلالت میکنم ای پدرم پدر ناتنی خوش اخلاقم♡♡خدا از سر تقصیراتت بگذرد.پدرم امروز فو..ت شد.برایش دعا کنید.