این یه تک پارتی درمورد کتاب سنگدل بعد از اتفاقاتی که افتاد
زمانی که قلبم را دزدیده هیچ حسی نداشتم هیچ حسب نخهای احساس درد نه غم نه سوزش تنها صدای جست در سرم بود ناگهان صورتش را دیدم که با آن دو چشم لیمویی اش مرا نگاه میکرد با تمام سرعتم از دریای خ...و....ن گذشتم از سنگ هایی که حال سفید رنگ سرخشان خود نمایی میکرد
با تمام توان به سمت آن سه خواهر ترسناک میدویدم من به دنبال جوابی بود
جست رفته بود من دیگر قلبی نداشتم هاتا چه میشد ریون با سرعتی که باد را میخراشید روی شانه هایم نشست و آوازه ای سر داد :
وای بر آینده ای که ببینی
وای بر سرنوشتی که با آن روبه رو شوی
بانوی سرخ پوش به دنبال آن چشمان لیمویی نرو
بانوی تنهایی که حال به جای آن درخشش سیاهی میبینم به دنبال جواب نرو تا خودت ببینی تو سرخی قلبت را برای آن چشمان لیمویی دادی حالا جز تاریکی نیستی
(میدونم بد شد ولی چیزی به ذهنم نرسید)
با دستانم اشکی که بر روی گونه هایم سرازیر شد را پاک کردم ناگهان چهار کلمه که زندگی ام را تغییر داد بخاطر اوردم
قاتل،مقتول،ملکه،دیوانه
دیوانه ... دیوانه .. دیوانه
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
ببخشید کیبوردم کلمه میسازه بخاطر غلط های املایی متاسفم
سلام به همه کاملش رو توی این اکانتم گذاشتم برید بخونید
کتابش قشنگه بگیرم؟
قطعا تو خریدنش شک نکن