با یه ژانر قشنگ اومدم😔 بهتون پیشنهاد میکنم تا آخرش بخونید😉
با سروصدای بیرون از اتاقش بیدار شد و گیج روی تختش نشست. صدای دعوای مامان باباش رو میشنید. چه روز زیبایی...! با کنار زدن پتو از روی تخت پایین اومد و به سمت دستشویی داخل اتاقش رفت. خمیر دندون رو روی مسواکش گذاشت و تند تند رو دندونهاش کشید و از طرفی سعی کرد از دعواهای والدینش چیزی بفهمه اما صداشون مبهم به گوش میرسید. بعد از انجام کارهاش داخل دستشویی، به آشپزخونه جایی که مامان باباش بودن رفت. _صبح اون زن کی بود زنگ زد؟. صدای مامانش بود که داشت از پدرش درمورد یه تماسی میپرسید. _گفتم که همکارم بود. _اوه همکار؟ ولی من صدای همکارت رو میشناسم و مطمئنم اون نبود. باز هم مادرش به خیانت کردن همسرش شک کرده بود. مثل همیشه... بدون توجه به مامان باباش از داخل یخچال پاکت آبمیوه رو درآورد و با باز کردن درش نصفش رو سر کشید. _بریز تو لیوانننن. با داد مامانش دست از خوردن آبمیوه برداشت و بدون هیچ اهمیتی پاکت رو سرجاش گذاشت و بجاش کره و مربا رو برداشت. از آشپزخونه خارج شد و به سمت میز ناهارخوری _جایی که خواهرش نشسته بود_ رفت. پشت میز نشست و کره و مربا رو روی میز پرتش کرد. _حیوون یواششش. نگاهی به خواهرش کرد که موهاش رو بسته بود و با صورت میکاپ شده با عصبانیت بهش زل زده بود. _ اوا؟تو چرا صبح به این زودی به خودت رسیدی؟. اوا از فراموش کاریه خواهرش هیستیریک خندید و سعی کرد بدون عصبانیت حرف بزنه البته از نظر خودش بدون عصبانیت بود. _احمققق امروز همکار بابا میاد...یادت نیست شب چی گفت؟. با یاداوری دعوای دیشب مامان باباش بخاطر اینکه باباش بدون پرسیدن از زنش همکارش رو دعوت کرده بود، آروم سرش رو تکون داد. صبحونه سریعی خورد و بدون جمع کردن میز به اتاقش رفت تا قبل از اومدن همکار باباش حاضر بشه.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
52 لایک
خیلی قشنگ بود
میشه از این ژانر یه داستان دیگه ام بنویسی؟
آقا دارم از خستگی بیهوش می شم برای همون اصلا نفهمیدم .آخرش چی شد؟
ولی قشنگ بود.
ایزابل زنگ زد پلیس و اینا رو اعتراف کرد و خودش رو جوری نشون داد که ناراحته و بخاطر از دست دادن خانوادش ناراحته ولی درواقع همچین چیزی نبود و مردن اون آدما واسش مهم نبود حتی باعث خوشحالیش بود و بعد از خارج شدن از اداره رفت واسه کنسرت حاضر بشه😔
مود پدرش :رکب خوردیم کیومرث 😂🤡
خیلی عالی بود ✅✅
🫶
بسی زیبا بود
زیبایی سازندش🛐
🌚🤍
زیبایی پستت 🛐
تو🛐🛐🛐
بسیار بسیار زیبا و عالی! خیلی خوشم اومد🤌🌚
💗💗
دیگه به درد نمیخوره این دنیااا😂💔
ولی زیبا بود)
آدم باید از هرکسی انتظار همه چیز رو داشته باشه🤣🤍
حقیقت بسی تلخ💔😂
یه نصیحتتتت😔🤌
ممنونم.. همیشه یادم میمونه💔😂
دیگه این زندگی جای موندن نیست 🌚💔
فوق العاده زیبا بود ::))
🤣
ممنونم🤍