دخترک گمشدهp6 Tԋҽ ʅσʂƚ ɠιɾʅღ

اما بلافاصله پس از سخنان پاتر دراکو دست با جاروی خویش زد و به پرواز در امد. از نظر جنا زمانی که حرف از هلی کوپترِ ماگل ها و قدرت پرواز است، در این باور بود که دراکو تنها گزاف گویی میکرده است اما خب گویی دراکو نیز راست میگفت است؛ زیرا به طور باور نکردنی خوب پرواز میکرد. او در امتداد بلندترین شاخه ی درخت بلوط در هوا خودرا معلق نمود. با اینکه فریاد میزد اما باز نیز فاصله ایشان سبب میشد صدای دراکو به سختی قابل شنیدن باشد. دراکو گفت : اهای پاتر، توکه ادعا میکردی میتونی ازم بگیری، زود باش بیا بگیرش.» هری که خشمش به جوش امده بود به سرعت جارو اش را برداشت. لوروویا ارس گئیشا دخترک گریفیندوری ای فریاد زنان گفت :نه هری اینکارو نکن. تو داری با پروازت هممنونو به دردسر میندازی! به علاوه خانم هوچ هم گفت اخراج میشی اگه پرواز کنی! » هری که از قضا طوری خشمگين شده بود که گویا خون جلوی چشمش را گرفته بود به حرف های لوروویا بی اعتنایی کرد و شروع به پرواز کرد.

باد در موهایش می وزید و ردایش چون پرچمی به اهتزاز در امده بود. جنا با خود میگفت:خب انچنان بد نبود زیرا پسری که زنده ماند و یا همان پاتر خودمان بی اونکه اموزشی در این بابت داشته باشد شروع به پرواز کرده بود. اینم از مزایا ی معروف بودن؟! » و پوزخندی زد. صدای فریاد لوروویا و دیگر گریفیندوری ها و تشویق های پی در پی رون هری پاتر را با انگیزه تر میکردند. جنا و دراکو مات و مبهوت مانده بودند، ربکا نیز که گویا نمیدانست هری پاتر را تشويق کند یا دراکو مالفوی چاره دانست که با دهانی باز به ان دو دشمن گریفیندوری و اسلیترینی بنگرد! هری رو به مالفوی گفت :یا اون یاداور و میدی یا از روی جاروی مسخره ای که داری پرتت میکنم پایین» جنا نگرانی و هراس را در چشمان جادو اموز شناخته شده ی اسلیترینی و خشم را در صورت پسرک معروف گریفیندوری میتوانست مشاهده کند.

پاتر خودرا همانند نیزه ای به سمت دشمنش سوق داد و مالفوی که تنها کاری که میتوانست انجام دهد این بود که از ان نیزه جا خالی بدهد، چنین کرد! هری فریاد زد :مالفوی نه کرب نه گویل و نه جنا و ربکا اینجان تا به دادت برسن پس زود باش و اونو بهم بده» دراکو خود نیز به این موضوع پی برده بنابراین گفت : اِ وا نکشیمون پاتر، راس میگی؟ پس بگیرش» و توپ بلورین را به هوا پرتاب کرد و خود نیز به سرعت پایین امد. اسلیترینی ها از جمله جنا و ربکا به سمت او رفتند. جنا به اوج گرفتن پاتر رو به ان توپ بلورین مینگریست،برای فردی که اموزشی ندیده بود به شدت عالی بود. هری پاتر به زمین فرود امد. همان لحظه صدایی رسا امد که میگفت :هری پاتر، همین الان همراهم بیا» پرفسور مکناگال، پرفسورِ گریفیندوری ها به‌سمتشان می امد. جنا این را میدانست که هری پاتر مشهور اکنون در خطر بدی است.

جنا لبخندی بر لب زد... اما از خود پرسید :چرا میخندی دختر بدبخت شدن مردم که خنده نداره» ربکا گفت :دراکو اگر مسخره بازی در نمیاوردی و الکی دعوا راه نمینداختی الان هری هم تو دردسر نبود. دراکو گفت : بس کن چرا اینقدر خنک بازی در میاری ربکا نمیخوای بگی پروازم عالی بود؟!» ربکا گفت : نه» جنا :بسه دعوا راه نندازین» چهره ی شادمان دراکو و کرب و گویل به چهره ی ترسیده و نگران هری پاتر افتاد. دراکو با حالت مسخره ای گفت :دیگه ربکا جان هرکی خربزه میخوره باید پای لرزشم بشینه!» و با کرب و گویل خندیدند و جنا نیز کمی با صدایی ارام خندید، ربکا از خنده های مضحک جنا و حرکات مسخره ی ان اسلیترینی دنبال دعوا «دراکو» خنده اش گرفت و هر پنج نفر شروع به خندیدن کردن.

________________(سگ سه سر!) ________ جنا، دراکو، ربکا و سوزی از پله ها بالا میرفتند و دراکو خشم خودرا که از سوی پاتر بود سر ان سه نفر بی گناه خالی میکرد او به اینکه اکنون فریاد بزند علاقه ی بسیاری داشت اما زمان به او اجازه نمیداد زیرا، نیمه شب بود با صدای خیلی ارومی اما در حد اینکه ان سه نفر نیز بشنوند میگفت :هری پاتر قانون شکنی کرده میفهمین یانه؟ مکناگال چطوری اونو تو کوییدیچ گذاشته؟ یکی که تازه فقط یه بار جارو دست گرفته رو میزارن کوییدیچ اونم جوینده بعد حالا من که با ماگلا در افتادم و هلی کوپتر دنبالم کرد... جنا میفهمی هلی کوپترا، هلی کوپتر! بعد حالا من نباید برم کوییدیچ! اون قانون شکن رو مخ باید بره!» جنا، ربکا و سوزی فقط گوش میکردند و از پله ها بالا می‌رفتند. +خجالت نمیکشن دورگه های بی اصل و نسب و عضو کوییدیچ میکنن بعد ما اصیلا رو... هیچی که هیچی؟» جنا که عصبی شده بود فریاد زد و گفت :تمومش کن دیگه اگه میخوای به هری گیر بدی چرا پای دورگه هارو میکشی وسط» ربکا پوزخندی زد گفت :... راست میگه دیگه» سوزی گفت : دراکو حسودی نکن» و هر سه به ان پسرک خندیدند. دراکو که خشمگین شده بود :ساکت شید بابا!»