سکان زندگی را به دست داشتم . همه چیز دقیقا همانطور که می خواستم بود....... تا اینکه احساساتم مانع شد. مانع پیشرفتم. و این احساساتم بود که من را در دریای خروشان غرق کرد. احساس ناامیدی و اندوه، احساس گناه، احساس خشم و غضب یا غرور همیشگی ام و ای کاش تصمیم بهتری می گرفتم....
- هانا. بلند شو دیگه. چقدر میخوای بخوابی؟
دختر چشم هایش را باز کرد و به دختری که موهای ارغوانی رنگش را بافته بود و لبخند میزد، خیره شد.
- آه چه خبرته جولی! هنوز اول صبحه. بذار یکم بخوابم.
- اول صبحه؟ الان ساعت هشت صبحه و بدبختی اینکه امروز کلاس معجون سازی داریم. اونم با شخص شخیص اسنیپ!
دختر که سعی داشت دوباره به عالم خواب برگردد، با شنیدن نام اسنیپ از جا پرید و با لکنت گفت:(اس.. اسن... اسنیپ؟....ام...امروز؟)
-آره تازه دوتا جلسه پشت سر همه. از اون بدتر اینکه با گریفیندوری ها کلاس داریم.
هانا با عصبانیت بینی اش را بالا کشید و پتو را کنار زد و به سرعت از تخت پایین آمد. جولی که با نگاه کردن به لباس خواب جغدی هانا، خنده اش گرفته بود، برای جبران شروع به مرتب کردن تخت هم اتاقی اش کرد.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
سلام. من نامیام. نویسنده تازه کاری نیستم اما پاترهدم و به خاطر علاقم اولین رما نم که اسمش اجباره و در مورد هری پاتره رو منتشر کردم اما بازدیدهای کمی خورده داستانش از این قراره که جینی به زور همسر دراکو میشه و در نتیجه هری باید راهی برای به دست آوردن جینی پیدا کنه اگه از موضوعش خوشت اومده لطفا بهش سر بزن
تستت قشنگ بود
خوشحال میشم به داستانم سر بزنید
با دو اکانت بک میدم
ادمین ببخشید بابت تبلیغ
پین؟
پس کی پارت دومش میاذ؟
قشنگههه ادامش
مرسی عزیزم
وایب عکسا رو خیلی دوست داشتم 💚
مچکرم💚
خیلی خوب بود
ادامه داره دیگه؟!!
بله معلومه
مچکرم بابت نظر خوبت
منتظریم:)
خواهش میکنم زیبا💙
داستان قشنگیه
ممنونم
دوست دارم نظراتتون رو درباره داستان بشنوم