پایان جوجوتسو؟

اتفاقات زیادی افتاده. اتفاقات خیلی زیاد. یوجی نشست و زانو زد.چشمانش را بست و زیرلب دعا خواند. همه همراهانش هم زانو زدند و دعا خواندند. یوجی لبخند زد و قبر را نوازش کرد. مگومی دست یوجی را گرفت و فشار داد. یوجی برگشت و بهترین دوستش را دید که دیگر سوکونا نبود. لبخند واقعی تری زد:خوشحالم که دیگه سوکونا نیستی فوشی... با دیدن حالت چهره مگومی سر تکان داد:مگومی. مگومی لبخند زد. گوجو که سرش را روی شانه بهترین دوستش گذاشته بود،خندید:مثل من که خوشحالم اون کنجاکوی چندش سوگورو رو تسخیر نکرده! گتو موهای گوجو را نوازش کرد:آخییی،ساتوروی نازنینم.منم بابت کارایی که اون کنجاکوی چندش باهاتون کرد عذر میخوام. متوجه شدند یوجی سکوت کرده و به پرنده هایی که در آسمان پرواز میکنند خیره شده. گوجو لبش را گاز گرفت:ببخشید.حواسمون نبود کنجاکو مامانته. یوجی خندید:عیبی نداره! نوبارا جلو آمد و سعی کرد فضا را عوض کند.به گوجو خیره شد:هیچوقت فکر نمیکردم معلمم دوست صمیمی داشته باشه. گوجو گفت:چرا همچین‌فکری میکردی؟ نوبارا به موهایش ور رفت:آخه، خیلی تنها و افسرده بنظر میای! _بدون سوگورو افسرده بودم. خانواده یوجی خیلی پیچیده بود. معلوم شده بود خانواده شان با سوکونا مشکل داشته و پدربزرگش با حرف های آخرش همه چیز را به نوه اش سپرده بود.  تازه بدتر از این،مادر یوجی،کائوری یک بار مرده و کنجاکو بخاطر مهارت هایشان و درگیریشان با سوکونا او را تسخیر کرده. بعد از آن ایتادوری بدنیا آمده بود. جین،پدر ایتادوری مدتی بعد مرده و کنجاکو هم بدن کائوری را ترک کرده بود.یوجی پس از آن به پدربزرگش سپرده شده بود. اما این تمام ماجرا نبود!کنجاکو بدن نوریتوشی کامو را هم تصاحب کرده و ده پسر به دنیا آورده بود. یعنی یوجی ده برادر داشت. نوبارا خندید. یوجی موفق شده بود.دیگر نه سوکونایی بود نه انرژی های منفی نفرینی و نفرین ها. البته نه که نوبارا کاری کرده بود!دندان هایش را به هم سایید.  دستی دست های نوبارا را گرفت.ماکی بود. در گوش نوبارا زمزمه کرد:منم بدون کمک خواهرم نمیتونستم. اما اون الان زنده و سالم اینجاست،مثل تو و گوجو و گتو و مکامارو.... درست بود. بعد از اینکه یوتا و یوجی،بعد مبارزه با سوکونا از وسط نصف شدند،ماکی به کمک شتافت و سوکونا را به سختی شکست داد. البته،اینطور نبود!سوکونا خودش از مبارزه جاخالی داد تا تنگن را بکشد! و بعد،یوجی با استفاده از جوجوتسوی برگرداندن استخوانها خودش و یوتا و گوجو را زنده کرد. باهم کنجاکو و سوکونا را شکست دادند و نفرین ها را نابود کردند.بعد از آن یوجی بقیه را زنده کرده بود_مکامارو،گتو،مای... تنها کسی که قادر به زنده کردنش نبود... نانامی نام داشتت.ماهیتو همه استخوانهای نانامی را نابود کرده بود. حالا همه جوتسوشی های سابق دور قبر نانامی و دوستش هایبارا جمع شده بودند.  گوجو و گتو کیک میخوردند،مای و نوبارا و ماکی روی نیمکت ها لم داده بودند،اینوماکی و یوتا قدم میزدند،مکامارو و میوا از دید پنهان شده و مگومی و یوجی کنار قبر نانامی نشسته بودند. یوجی به آسمان خیره شد:ناراحتم.... فردا خانوادمو از دست میدم. از فردا،همه ما جوتسوشی ها از هم جدا میشیم. مگومی یوجی را بغل کرد:پس چرا کنار هم نمونیم؟حیفه که این خانواده از هم بپاشه! یوجی خندید:موافقم!

سال ٢٠٢٣،با جامپ‌فستا تموم شد که این سال تمش جوجوتسو بود.. آکتومی‌سنسه توی جامپ‌فستا اعلام کرد که اکتبر ٢٠٢۴، مانگای جوجوتسو کایسن به پایان میرسه. با اعلام این موضوع، فن‌ها اظهار نگرانی کردن و موندن پایان جوجوتسو چجوری قراره باشه؟ مثل چیزی که من نوشتم؟ امکانش هفتاد درصده!

اول بذارید مفهوم "سبک داستانی چیاستیک" (اگه درست نوشتمش البته) رو براتون توضیح بدم. داستان چیاستیک یعنی وقتی جلوی اولین اتفاقات داستان، یه آینه میذاری و با تغییر یک‌سری چیزها، اون اتفاق رو بازنویسی میکنی. درنگاه اول شاید بنظر بیاد که سبک، سبک خیلی ساده‌ای هستش و هر نویسنده مبتدی‌ای هم میتونه این روش رو بدون هیچ تلاشی انجام بده؛ اما در اصل اینطور نیست. اول وقتی سبک چیاستیک می‌نویسید، باید حواستون باشه فقط و فقط جلوی اتفاقات اولیه آینه بگذارید، و اونم جلوی همه اتفاقات مهم! دوما، هرکسی متوجه نمیشه که داستان سبک چیاستیک بوده. یکی از نمونه‌های داستان چیاستیک، هری‌پاتر هستش که سه کتاب دوم آینه سه کتاب اولند. به شخصه، از این سبک خوشم اومد.

یکی دیگه از نمونه‌های داستان چیاستیک، جوجوتسو کایسن هستش. یه کاربر تیک‌تاک، تئوری رو برامون توضیح داد... برای مثال، آینه عشق یوتا و ریکا فایت سوکونا با سومیکی بود؛ آرک کالینگ گیم آینه جنگ دو مدرسه کیوتو و توکیو بود، وقتی مرگ گتو توی ٢۴ دسامبر(تاریخ رو درست میگم؟) جلوی آینه گذاشتیم مرگ گوجو توی همون تاریخ سال بعدش به‌دست اومد، سوکونا شدن مگومی آینه سوکونا شدن یوجی بود... و جالبه بدونید که فایت سوکونا و سومیکی یکی از پیش‌بینی‌های اون کاربر بود!

اگه بخوایم به ترتیب پیش بریم، الان ماکی آینه توجی‌ئه و فایت سوکونا و ماکی فایت گوجو و توجی گذشته‌ست. ماکی توی این فایت، به احتمال زیاد شکست میخوره؛ اما برای چی؟ چون حالا نوبت یه مرگه. تنگن که آینه ریکو آمانای هست به دست سوکونا یا مگومی که توی این قضیه آینه توجی‌ئه کشته میشه و بعد از اون یه بازگشت به زندگی دوباره داریم، که آینه بیدار شدن گوجو توی فصل دوئه. از اونجایی که یوجی جدیدا قابلیت بازگردانی استخوان‌ها رو به‌دست آورده خودش و یوتا و گوجو رو زنده میکنه؛و حالا نوبت پایان جوجوتسوئه. پایان جوجوتسو آینه شروعشه، که به این معناست که یوجی و یوتا دیگه قرار نیست جوتسوشی‌ باشن. به چه دلیل؟ چون انرژی‌های نفرینی برای همیشه از بین رفتن! یوجی همه رو زنده کرده؛ غیر یک نفر.. نانامی. چون ماهیتو استخوان‌های نانامی رو هم نابود کرد.