
پارت اول
دامیان امروز بکی از من خواست که با اونو انیا بازی کنم منم قبول کردم بعد من بردم و انیا باخت بکی گفت نفر دوم شرط میزاره که نفر اول و اخر چیکار کنن ماهم قبول کردیم گفت بازنده باید گونه برنده رو بوس کنه (انیا♡دامیان ☆بکی&) ☆چی نخیر &شرط شرطه ♡بببکی میمیمیشه یه شرط دیدیگه ببذاری
&نخیر حالا بوس کنین(ذهن) اگه میگفتم بوس لب هههههه ☆(ذهن) بکی من میکشمت ♡ها! وای نه ☆چی؟ &انیا چرا انقدر قرمزی خوبی ♡مممن ننه چیزه حالم بده انیا نمیدونم چیشد ولی چشام سیاهی رفت وقتی چشممو باز کردم دیدم افتادم رو دامیان سریع
بلند شدم ♡ببخشید ☆(ذهن) دختره افاده ای فکر کرده کیه که افتاده رو من ♡من معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه ☆ها؟ &انیا بوسش کن ♡☆ها؟ &چرا لپاتون گل انداخت ☆با شرطی که تو گفتی
♡بکی دیرت نشه مگه نمیخواستی بری سینما &وای اره باید برم خداحافظ ☆بکی رو درک نمیکنم ♡اره سخت میشه درکش کرد ☆منم باید برم خونه ♡باشه خداحافظ ☆ام کسی نمیاد دنبالت ♡وای اتوبوس رفت ☆اتوبوس؟ ♡بله من با اتوبوس میرم خونه
☆خب فکر کنم دیر شده ♡خب تو چی ☆من با تاکسی میرم ♡خونتون چه شکلیه ☆یه خونه بزرگ با کلی اتاق ♡واقعا خیلی دوست دارم ببینم چه شکلیه ☆خونه شما چه شکلیه ♡تو یه ساختمون خونمون سه تا اتاق داره اتاق من اتاق مامانم و اتاق بابام ☆دیگه باید برم
♡باشه (با ناراحتی) ☆چی شده؟ ♡هیچی خب منم بهتره برم ولی قبلش ☆ب... دامیان بوسم کرد قرمز شدم داشت میرفت که برگشت و زبون درازی کرد ☆خیلی بی ادبی (با داد) انیا دامیانو بوس کردمو فرار کردم وقتی رفتم خونه
بابام خیلی عجیب داشت نگام میکرد (لوید♡انیا☆یور&) ♡(تو ذهنش) انیا عاشق دامیان شده وای نقشم شکست خورد ☆بابا چی شده؟ &از وقتی اومده خونه همینجوریه ♡انیا تو دامیانو دوس داری؟ &چی؟ لوید اون فقط یه بچس ♡میدونم ولی خیلی مهمه ☆دوست دارم باهاش دوست بشم(حتما
دیده) ♡خب خیالم راحت شد &لوید حالت خوبه؟ ♡اره فوق العادم بدویین لباس بپوشین بریم بیرون (خیالم راحت شد وایسا ببینم اون موقع اون دختره به اون دوتا یه چیزی گفت که بعد اون دوتا قرمز شدن حتما تقصیر اونه اخ جون لای لای لای) ☆(تا حالا بابا رو انقدر خوشحال ندیده بودم) &(نکنه عاشق اون شده باشه انیا هنوز برا این
چیزا کوچیکه اگه بیان بگن بذارین با دخترتون ازدواج کنم؟ چیکار کنم؟ وایی!) ☆یه چیزی بگم؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اولین لایک اولین کامنت اولین مرتبه