
خب بچه ها من ٢ بار رمان نوشتم و حمایت نشده. این سری حمایت کنید🙏🏻🥺✨
صبح زود از خواب بیدار شدم جوری که ویلیام و مامان و خاله و... نفهمن. رفتم و آروم حاضر شدم. هرجور شده میخواستم ویلیام با من نیاد برگشتم تا پامو از در اتاق بیرون بزارم ویلیام پشتم سرفه کرد برگشتم و گفتم : ویلیام من با تو جایی نمیام. ویلیام : تو خوبی اگه مامان و خاله گذاشتن. (قابل توجه ویلیام پسر خاله ی بنده است) منم هول دادمش و رفت کنار مامان و خاله اومدن مامان گفت : اسکارلت، ویلیام شما دو تا باهم میرید به کوچه ی دیاگون. رو به مامانم کردم و بیصدا گفتم : مامانننن ویلیام : به هر حال من ازش بزرگترم و مواظبش هستم. اسکارلت : آره دو هفته. چه پر افتخار هم هست بعد ویلیام خندید( ویلیام ترقوه های خفنی داره لاغره و قد بلنده و موهای فر سیاه داره و معمولاً شلوار پاکتی با شومیز میپوشه)پرش به کوچه ی دیاگون------------------>اسکارلت: میشه بری و خودت خرید کنی. ی روز میخوام تنها باشم امروز هم برای اینکه پدر بزرگ و مادر بزرگ اونجا بودن بهت چیزی نگفتم. سر تکون داد و خندید منم چپچپ نگاش کردم و خندیدم تا اینکه به ی پسره بر خورد کرد. اسکارلت : هعی ویل جلوی پاتو ببین من از شما عذر میخوام آقای؟ دراکو : اوه لازم نیست اما من مالفوی هستم. دراکو مالفوی. دستم رو بردم جلو و دست داد(هم زمان با هم گفتن ) خوشبختم.
هردو زیر خنده زدیم ویلیام دست منو کشید مرسی آقای نمیدونم چیچی بعد گفت مسئولیت تو دست منه پس کاری نکن که شب به خاله بگم 😏. اسکارلت هم اعدا شو در آورد و رفت تا چندتا دختر رو دید که با هم میخندن. جولی : اوه تو تازه اومدی؟ سایا: بیا اینجا. اسکارلت : اوه مرسی. رزالین : اسمت چیه؟ اسکارلت : اسمیت. اسکارلت اسمیت. آیلین : خوشبختم، من آیلین و این دو تا هم خواهرهام رزالین و رزیتا پاتر هستن. دمون: من دمون هستم و این ( اشاره به هانا لوپین کرد. از رو زخم صورتش گفتم) تو از خانواده ی لوپین هستی. گفت : او آره. امیلی پرنس: من امیلی هستم. امیلی پرنس. اما : منم گرنجرم. اما گرنجر. کرولاین:منم کرولاین هستم کرولاین هاردوی. مورگان : منم مورگان لیچاز هستم. ربکا: منم ربکا مالفوی و اینم خواهرم جولی هست.. اسکارلت : خب خوشبختم. ویلیام زد رو شونم: هعی دختر برای ردا من نمیتونم اندازتو بگم خودت بیا. بعد چشمش به جولی خورد اسکارلت : هعی همیشه برام لباس میخری الان اینم بخر. ویلیام:باشه یکی طلبت. بعد ی چشمک ریززززززززز به جولی زد. جولی خجالت کشید و لپ هاش سرخ شد. سایا: جولی چیشده؟ ربکا : نگران نباشید من میفهمم بعد همه زدیم زیر خنده. تا اینکه الستور و هوپ و دراکو و سدریک و ریگولوس و هري و جیمز و سیریوس و نات و متیو و کراوچ و و....(داخل داستان دو تا سیریوس هست یکی جوونیش و یکی بزرگیش) اومدن .(پسرا از دخترا بیشتر شدن😂😂شما اگر کـ.....ا پتون نیست به بزرگی خودتون ببخشید 😂😂)
الستور: هعی تو تازه واردی؟ هوپ : معلومه تازه وارده این که سوال نداره. اسکارلت : آره تازه واردم. ویلیام هم اومد و به دراکو طعنه زد اسکارلت : ویلیام تو کی آدم میشی؟ کرولاین:تو پسر ها و میشناسی؟ اسکارلت :نه همه رو ولی ویلیام پسر خاله ی منه. جولی : بچه ها فک نمیکنید که خیلی ضایع اینجا وایستادیم. حداقل فردا تو قطار حرف بزید. الستور:با جولی موافقم. رزیتا : اگر دوست دارید بریم قبلش ی بستنی بخوریم؟ دراکو:فکر خوبی هست. اسکارلت : خب بریم شاید خرید هم کردیم؟ هوپ:نه بابا از روحیت خوشم اومد. اسکارلت نیش خند زد - - - - - -->پرش به خونه.سر میز شام نشسته بودیم. پدر بزرگ:خوش گذشت بهت تعریف کن ببینم. اسکارلت : خوش که گذشت ولی از این به بعد مسئولیتم دست خودم باشه بهتره. جیمز: خانم داشت از ی پسر دفاع میکر خریداشم به غیر از چوب دستی من کردم. بعد الان از ما شاکی هست. اسکارلت : چند تا خرید کردی بالون هوا نکردی که. خاله: بحث نکنید دیگه. ویلیام بار آخرت باشه که اسکارلت رو اذیت میکنی. مامان: نه اگه اسکارلت کوتاه بیاد چیزی نمیشه. ویلیا پوزخند زد : عیب نداره اون کوچیک تره خاله 😏😏.

خب ببخشید اگه کوتا بود یا بد شد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
خیلی قشنگ بود
لطفا میشه نقشم پر رنگ تر بشه؟
قول که نمیدم ولی سعی می کنم
چه قشنگ بود
رمان خیلی اوشمله 🫠
مرسی
به نظرت پارت دو رو بزارم
گشنگه والا
✨🌹❤️
عالییی💞💞
نمیشه نقشم یکم پر رنگ تر شه ؟
نقشت چیه؟
من رزیتا پاترم
باشه حتما
اگر میخوای کلی سرگرمی خفن داشته باشی💜
یا تست های خفن ببینی💙
عضو پیج من شو 💖
بک میدم🖤
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
عالی بود🌹🚶🏻♀️
منی که نقشم خیلیییییی مهم بود
منم مورگان لیچاز هستم.
زودزود پارت بده🤍
اگه میشه نقشم و پر رنگ تر بکن🫂🌿
به خدا منم درس دارم. 😂😂
نقشت شاید کمرنگ پرنگ شه. چون شخصیت های بقیه هم هست😑😑
جذابم عالی بود💚💚💚
مرسیییی
میشه شخصیت منو پررنگ کنی ؟؟؟
و اگر میشه میخوام با اسکارلت دوست صمیمیییییییی باشم
_امیلی پرنس
اره