ɞجملات کوتاهʚ

      چشمانت که همانند سهابی² درخشنده و زیباست صدایت که در سکوت نفسگیر شب طنین انداز میشود      عطر تنت که یک ملت را مست میکند، لبان سرخت همچو شرابی ناب از انگور است گیسوانت که همچو زندگیست...    همه و همه پرستیدنی ست آفرودیت من --------#🫀#--------  و آنگاه که زمین و آسمان در هم پیوسته شود؛       و مردگان از خواب برخیزند،     "من و تو" همیشه و تا ابد "ما" می مانیم. 

 از خواب برمی خیزم   دنبالت میگردم،  صدایت میکنم،   بارها و بارها صدایت کردم  پاسخی ندادی، تنها سکوت پاسخ مرا داد یادم آمد.. مجنونت را تنها گذاشته ای، "لیلی" ------#🍂#------ چشمانم دیگر سوزش اشک را نمیتواند تحمل کند. تا کی میخواهی رومئو خود را تنها بگذاری ژولیت؟ 

-به نظرت عشق قدرتی بی نهایت دارد یا نفرت کینه ای سالیانه ؟  + عشق را میتوان پرستید و کینه را میتوان دور کرد، هنوز هم کینه قدرت بیشتری دارد؟  --------♡🫀♡--------  لحظه ای که در آغوشم حبس میشوی و قلبمان یکدیگر را احساس میکند   آنگاه میتوانم بگویم "زمان برایم می ایستد"

 نمی دانم چه شد اما لحظه ای به خود آمدم و دیدم...         مجنونت شده ام.  -------♡🫀♡------- بگذار در آتش عشقت بسوزم و بسازم اما نگذار قلبم تکه تکه شود و از بین برود بگذار فراموشت کنم. بگذار خاطراتمان همچو مدادی از بین برود اما نمیشود... نمیشود و این ذهن عاشق نمیگذارد.

 نمی دانم چه شد اما لحظه ای به خود آمدم و دیدم...         مجنونت شده ام.  -------♡🫀♡------- بگذار در آتش عشقت بسوزم و بسازم اما نگذار قلبم تکه تکه شود و از بین برود بگذار فراموشت کنم. بگذار خاطراتمان همچو مدادی از بین برود اما نمیشود... نمیشود و این ذهن عاشق نمیگذارد.