داستان دختری که در خانواده ای سلطنتی به دنیا آمده است اما به کار هایی علاقه دارد که افراد معمولی انجامشان میدهند
شب شده بود و ماریا آماده بود تا به آشپزخانه ی کوچکش برود و با کمک پیر آشپز غذایی خوشمزه بپزد .
پیر آشپز پیرزنی تپل و بامزه بود که به ماریا در پخت غذا کمک میکرد.
پیر آشپز لپ هایی سرخ و لبی همیشه خندان داشت . او سابقه ی بسیار عالی در آشپزی داشت حالا داشت به شاگرد جدیدش تجربیات خود را یاد ميداد.
شاگرد جوان و تازه کار او ماریا نام داشت .
ماریا زاده ی خانواده ای سلطنتی بود .
خانواده ی او معتقد بودند که باید خاص باشند و با مردم عادی تفاوت داشته باشند . اما ماریا کاملا با خانواده اش تفاوت داشت . او به کارهایی مانند کشاورزی باغداری و البته آشپزی علاقه ی زیادی داشت . خانواده ی او چنین اجازه ای به او نمیدادند پس ماریا شب ها که همه ی خانواده اش خواب هستند به دیدن پیر آشپز میرفت و با کمک او آشپزی میکرد .
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
تو چشمت کلارا جونم . کسی که هیچ وقت کامنت نمیزاره بری من گذاشت .😏🤌🏻
جونم؟؟؟؟؟؟
نه کلارا جونم؟؟؟؟؟؟؟
تو از کی اینجوری حرف میزنی؟؟؟؟؟؟
منم میخواااااممممممم
نچ نچ
برا من کامنت نمیزاری برا این میزاری؟
نصفت میکنم
تو خوابت
حالشو ببر . خانمی که برا هیچکس کامنت نمیزاره برا من گذاشت . تو چشمت کلارا جونم .😏
تو از کی تاحالا به من میگی خانم؟
نخوندمت رها جان
داستان قشنگی بووود★
تشکر🌠
زیادی زیبا بود
سپاس
نامرد اینو قبلا برای من نخونده بودییییییی