اولین داستان پیجم
از زبان خواننده کتاب: حوصله ام سر رفته بود که تصمیم گرفتم برم اتاق شیروونی مامانم بهم میگفت: بعد تولد 13 سالگیت میتونی بری اتاق شیروونی.
وارد اونجا شدم همه جا خاک گرفته بود یه جعبه پیدا کردم که توش پر کتاب بود یه کتاب شانسی در آوردم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
وایایایایای خیلی باحاله 😭💘
عالییی بود
به شدت عالی منم فیک مینویسم اما تا الان منتشر نکردم
حتما ادامه بده
خیلی دوست دارم بدونم دختره کیه
لطططططططططططفا بزار پارت 2رووووو
پارت ۲۲۲۲۲