9 اسلاید پست توسط: جیهو انتشار: 1 سال پیش 376 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
درود بر شما، به یک پست جدید خوش اومدید. در این پست میخوایم نظریه تکامل داروین رو مورد بررسی قرار بدیم. امیدوارم خوشتون بیاد. و خوشحال میشم نظراتتون رو دربارهی این نظريه بدونم!
بریم سراغ موضوع اصلی پست.
اول بیاید از داستان آدم و حوا شروع کنیم. داستانی که همهی ما حداقل یکبار اون رو شنیدیم. آدم و حوا به گفتهی کتاب های مقدس اولین انسان هایی بودن که آفریده شدن و پدر و مادر تمام آدم های روی زمین هستن. در کتاب های مقدس اومده که گونه های گیاهی و جانوری، ثابت هستن و هر کدوم اونا یک بار برای همیشه، با تمام خصوصیات موجود در خودشون آفریده شدن و تا ابد هم همینطور باقی میمونن. اما آیا این واقعا درسته؟ در ادامه متوجهاش میشیم. داروین یک کتاب خیلی مهم داره به اسم "منشا انواع" که در اون دو نظریه مهم رو مطرح میکنه. اولی اینه که: همهی گیاهان و حیوانات امروزی، گونهی تکامل یافتهای از گونه های ابتدایی هستن. و دومی هم میگه: تکامل از طریق طبیعی صورت میگیره.
اول بیاید از نظریه تکامل شروع کنیم. نظریه تکامل رو چندین دانشمند قبل از داروین مطرح کرده بودن ولی چون دلایل قابل قبولی براش نداشتن پس تهدیدی هم برای کلیسا ها به حساب نمیومدن، اما داروین تهدید بزرگی براشون بود! و این دليل هم داشت. همونطور که گفتم در محافل کلیسایی و محیط های علمیِ اون زمان، همه به این اعتقاد داشتن که گونههای گیاهی و جانوری، ثابت هستن و هرکدوم اونا یه بار برای همیشه با تمام خصوصیات موجود در خودشون آفریده شدن و تا آخر هم همینطور میمونن. این دیدگاه مسیحی با نظرات افلاطون و ارسطو هم کاملا موافق بود.(اگر میخواید نظرات افلاطون و ارسطو رو بدونید، میتونید نظریه مُثُل افلاطون و فلسفهی ارسطو رو بخونید چون اگر اینجا بگم از موضوع اصلی پست دور میشیم.)
داروین اول فسیل های زیادی رو در خاک پیدا کرد حتی خودشم تعجب کرده بود که چطور میشه فسیل موجودات دریایی در خشکی پیدا بشه! اون حتی فسیل موجودات دریایی رو در ارتفاعات کوه های آند آمریکای جنوبی هم پیدا کرد. اینجا بود که یه سوال خیلی مهم برای داروین پیش اومد "فسیل حیوانات دریایی، بر فراز کوه های آند چیکار میکردن؟!"
بعضی ها معتقد بودن که احتمالا انسان ها و حیوانات، اون فسیل ها رو با خودشون به اونجا بردن و در اون مکان رها کردن. بعضی ها هم میگفتن که خداوند خودش این فسیل های دریایی رو در دل کوه ها خلق کرده تا کافر ها رو گمراه کنه. اما در واقع فسیل ها باقی موندهی اجساد جانوران و گیاهی هستن که در طی بلایا از بین رفتن.
داروین توی سفر به دور دنیای خودش کتاب "اصول زمین شناسی" نوشتهی چارلز لایل که توش نوشته شده بود جغرافیای فعلی زمین با کوه های مرتفع و دره های عمیق، حاصل تکاملی تدریجی و طولانی مدت هست. لایل میگفت که تغییرات کوچیک و تدریجی اگر توی دراز مدت رخ بدن باعث تغییرات بزرگ زمین شناسی میشن. تغییراتی که حاصل همین نیروهایی هست که امروزه هم وجود دارن، یعنی: هوا، بار، ذوب شدن یخ ها، زلزله و بلا اومدن پوستهی زمین! حتما تا حالا شنیدید که قطرههای آب میتونن سنگ رو سوراخ کنن. قطرات آب نیروی زیادی ندارن، ولی بر اثر چکیدن مداوم باعث سوراخ شدن سنگ میشن. این هم مربوط به همین نظر لایل میشه.
تا اینجا با یکی از استدلال های داروین برای اثبات نظریهی تکامل تدریجیاش آشنا شدیم. یکی دیگه از دلایل داروین، پراکندگی جغرافیایی انواع موجودات زنده هست. اون با چشمای خودش داخل سفر دور دنیایی که رفت دید که اعضای یک گونهی جانوری توی یک منطقهی مشخص، با اختلاف های خیلی جزئی از همدیگه متمایز میشن. داروین در جزایر گالاپاگوس، در غرب اکوادور، مشاهدات جالبی رو به ثبت رسونده بود.
جزایر گالاپاگوس، مجموعهای فشرده و نزدیک به هم از جزایر آتشفشانی هست، بنابراین تفاوت زیادی بین گونه های جانوری و گیاهی اونجا دیده نمیشه ولی داروین به مشاهدهی دقیق همه چیز علاقه مند بود. توی همهی این جزایر، لاک پشت های غول پیکری وجود داشتن که از یک جزیره به جزیرهی دیگه، کمی باهم فرق داشتن. داروین از خودش پرسید " آیا واقعا خدا برای هر کدوم از او جزایر، نسل متفاوتی از لاک پشتها رو خلق کرده بود؟" قطعا نه! اما مشاهدات داروین دربارهی زندگی پرندگان گالاپاگوس حتی از این هم جالب تر بود. شکل منقار فینچ ها، از جزیرهای به جزیرهی دیگه، کمی باهم تفاوت داشتن. داروین نشون داد که تفاوت داخل شکل منقار های این پرندگان، ارتباط مستقیمی با نوع غذای اونا در جزایر مختلف داره. فینچ زمینی با منقارهای تیز خودش، از دونه های کاج. فینچ آوازخوان کوچیک از حشرات، فینچ های منقار کج درختی، از حشرات لابهلای شاخ و برگ درختان تغذیه میکنن. اونا هرکدوم منقاری داشتن که با شکل و نوع تغذیه شون سازگاری پیدا کرده بود. آیا همهی فینچ ها میتونستن از نسل یک گونه فینچ باشن؟ آیا این فینچ ها طی سال ها زندگی در جزایر مختلف، با محیط خودشون سازگاری پیدا کردن و گونه های جدید فینچ رو به وجود آورده بودن؟ درست و درست همینجا بود که نظریه تکامل برای داروین اهمیت بیشتری پیدا کرد.
ولی یه عامل دیگه هم بود که خویشاوندی همهی موجودات روی زمین رو اثبات میکرد. اونم رشد و تکامل جنین پستانداران بود. اگر جنین سگ، خفاش، خرگوش و آدم رو در مرحلهی اولیه رشدشون باهم مقایسه کنی، میبینی اونقدر شبیه به هم هستن که به سختی میشه اونا رو از هم تشخیص داد. فقط توی آخرین مرحلهی رشد جنین هست که تشخیص جنین انسان از خرگوش امکان پذیر میشه. اما آیا این دلیل میشه که همهی حیوانات روی زمین خویشاوند همدیگه باشن؟ داروین هنوز توضیحی برای نحوهی رخ دادن تکامل نداشت.
به خاطر همین اومد نظریه دوم رو بیان کرد. قبل از اینکه نظریه دوم رو توضیح بدم چند تا سوال ازتون میپرسم. اگر ۳ تا گاو داشتی و فقط برای زنده نگه داشتن دوتا گاو غذا داشتی، چیکار میکردی؟ مجبور میشدی یکی از اونا رو بکشی، درسته؟ حالا.. کدوم یکی از اونا رو میکشتی؟ آفرین اونی که کمتر شیر میداد. پس تو گاو کارآمدتر رو انتخاب میکنی. این دقیقا همون کاریه که انسان ها بیشتر از ده هزار ساله در مورد حیوانات اهلی خودشون انجام دادن و خواهند داد! مرغ ها از اول، پنج تخم در هفته نمیگذاشتن، گوسفند ها همیشه به این اندازه پشم نمیدادن و اسب ها هم همیشه به اندازهی الان سریع و چالاک نبودن. پرورش دهندگان حیوانات، به انتخاب مصنوعی دست زدن! همین کار رو در مورد گیاهان هم انجام دادن. اگر بذر سیب زمینی خوبی در دسترس باشه، هیچکس سیب زمینی بد نمیکاره، و همچنین تو حاضر نمیشی گندمی رو که هیچ دونهای نداره درو کنی! داروین نشون داد که هیچ دو موجود زندهای رو نمیشه پیدا کرد که کاملا شبیه همدیگه باشن. حتی توی یه گونهی خاص هم نمیشه دو موجود کاملا شبیه همدیگه رو پیدا کرد.
درست دو سال بعد از سفر به دور دنیای داروین، اون یه کتاب خوند به اسم"رسالهای در باب اصول جمعیت" نوشتهی توماس مالتوس. مالتوس داخل این کتاب نوشته بود: توانایی تولید مثل انسان خیلی بالاست ولی امکانات رشد بچه ها محدوده. یعنی غذا هرگز نمیتونه همگام با رشد جمعیت افزایش پیدا بکنه. به همین دلیل کسایی که رشد میکنن و نسل رو ادامه میدن اونایی هستن که در تنازع بقا بهترین بودن. این دقیقا مکانیسمی بود که داروین به دنبالش بود و اینطوری شد که اون توضیحی برای چگونگی تکامل پیدا کرد. پس انتخاب طبیعی برای تنازع بقا موجب میشه موجودی که خودش رو بهتر با محیط سازگار میکنه زنده بمونه و نسل خودش رو ادامه بده. این تئوری دوم بود که داروین توی کتاب "منشا انواع" ارائه داد.
داروین همچنین میگه تنازع بقا در بین گونه هایی که به هم نزدیک تر هستن، خیلی شدید تره. چون اونا باید برای یک نوع غذا بجنگن. اینجاست که مزیت های کوچیک به خوبی معلوم میشن. پس هرچی مبارزه برای بقا سخت تر باشه، تکامل گونه های جدید سریع تر رخ میده! به طوری که فقط بهترین ها برای ادامهی حیات باقی میمونن و بقیه از بین میرن! ولی مسئله فقط غذا نیست، طعمهی حیوانات دیگه نشدن هم مهمه، برای مثال، این موضوع خیلی مهمه که جانور بتونه سریع بدود، یا قدرت شناسایی حیوانات خطرناک رو داشته باشه یا سمی و بدمزه باشه!!!
شاید پیش خودتون بگید پس چرا آدم ها همه یک جور هستن؟! این به خاطر اینه که انسان توانایی منحصر به فردی برای سازگاری با شرایط مختلف محیط داره. مثلا روش زندگی سرخپوست های تیرادلفگور تو اون شرایط آب و هوایی خیلی سختشون داروین رو شگفت زده کرده بود. اما باید بگم که همهی آدم ها یکجور نیستن، اونایی که توی نزدیکی خط استوا زندگی میکنن پوست های تیرهای دارن چون تیرگی پوستشون از اونا در مقابل پرتو های مضر آفتاب محافظت میکنه. در صورتی که مردم شمال اروپا که نور خورشید کمتری داره، دارای پوست سفید هستن و اگر مدت زمان طولانی در معرض نور خورشید قرار بگیرن، احتمال دچار شدنشون به سرطان پوست هم خیلی زیاد میشه! پس بنابراین سفید پوست بودن برای مردمی که توی مناطق شمال زندگی میکنن، یه مزیته و سیاه پوست بودن هم برای مردمی که توی مناطق نزدیک خط استوا زندگی میکنن یه مزیته!
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
143 لایک