مرد قصه گو،برای پریزاد از دست رفته اش مینوشت...
چجوری میخوام هر...هر کاری رو انجام بدم؟ بدون تو؟
تو این چند ماه گذشته تنها دلیلی که تونستم از جام بلند شم و به زندگیم ادامه بدم این بود که فکر میکردم چهار سال دیگه همه چیز درست میشه...فکر میکردم صورتت رو به زودی میبینم. فکر میکردم که قراره تو رو توی بغلم داشته باشم. فکر میکردم که میتونم ببینم که
لبخند میزنی..
سخته..
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
57 لایک
خیلی قشنگ بودستشنشمشپشپ
متنت...قابل توصیف نیست)
یه جورایی همه ی یادداشت های اینجوری برای آدمای مرده غیر قابل توصیفن
جاییکهمیشینیوبااونخیالیحرفمیزنیی..
بهاینآدممیگنمجنون(دیوانهازعشق)..:))
و نکته ی جالب اینه که هرروز داره پررنگ تر میشه..
توعممجنونی¿:))..
اگه این مجنونی باشه یه لول بالاترم
زبانم قاصر است از این همه زیبایی و غم😭⛓💙
هیق..زندگی که زندگی نیست..یه فن فیکشن سد اند و درامه
واسه چند لحظه نفس کشیدن یادم رفت!
:))
و اینه که درد داره..
بسیار زیبا بود🌚
مرسی مادام:))))
مایل به فرند؟🦖🎸
یپپپپپپپپپپپپ!