فردا قرار بود به سفر بریم و من خیلی ذوق داشتم. آخه میدونین، خیلی وقته که یک مسافرت درست حسابی نرفتیم و این سفر قطعا برای من و بقیه خانواده خیلی قراره جذاب باشه. البته امید وارم اتفاق بدی نیفته. آخه میدونین ما تو تمام سفر هامون باید یه اتفاق بد بیوفته. مثل اولین سفرمون که راه نیفتاده پنچر شدیم و حال بعد از پنچر گیری چون یک ساعتی دیر کردیم به شب خوردیم و از این رو هم به مقصد نرسیدیم و چون شب هم شده بود تو ماشین خوابیدیم. البته که تازه این اول ماجرا بود و پیدا شدن مار تو ماشین و اون بزی که تا صبح کنار ماشین رژه میرفت و با چشم های ترسناک و خطیش به ما نگاه میکرد و ... .
و یا دومین سفرمون که بعد از رسیدن به مقصد سختی هاش شروع شد و اینکه کسی هم اوجا برای کمک نبود و خلاصه که خراب شدن ماشین توی یک ییلاق دور افتاده و تموم شدن آب غذا و در نهایت بعد از ۴ روز رسیدن کمک قطعا خاطره خوبی نبود. هرچند که بهش به هرکس تعریف میکردیم میخندیم و لی خوب اون لحظه قطعا هیشکی نمیتونست بخنده.
ولی خوب بالاخره رسیدیم به این سفر، یعنی سفر ششم ما.( بقیه سفر هامون هم همین جوری اتفاقات بدی افتاده بود)
معلوم نبود قراره چه اتفاقی بیوفته ولی همین که با جمعی از فامیل هامون میرفتیم خودش یک عالمه برای ما خوب بود و خوب انتظار جذاب بودنش چیز کمی نیست.
نظرات بازدیدکنندگان (0)