ماگل زاده ای از وینترفل p2

مکگاناگل: بلند شدم . رفتم سمت کلبه ی هاگرید . میخواستم خودم ببینمش . در زدم . - روبیوس . میتونم بیام تو ؟ - بله . بفرمایید پروفسور. -به کمکت نیاز داریم روبیوس - چیزی شده پروفسور ؟ - آریا استارک. - استارک ؟ آها . همون دختر بچه ی ماگل زاده ای که حتی وزارت سحر و جادو هم در موردش حرف زده ؟ - درسته . ما براش دعوت نامه فرستادیم . اما اون نیومد . می‌خوام بری دنبالش . - با کمال میل پروفسور مکگاناگل. روبیوس بلند شد . چترشو برداشت . اما قبل از اینکه بره بیرون برگشت . انگار میخواست چیزی بگه . - پروفسور . اجازه دارم مثل زمانی که رفتم دنبال هری از جادو استفاده کنم ؟ - معلومه که اره .

هاگرید : رفتم بیرون . وستروس . شنیدم جای خطرناکیه . اما چاره ای نداشتم . رفتم پیش آرتور ویزلی که دقیقا بفهمم کجا باید برم . - سلام آرتور ‌‌. - روبیوس ‌‌. خوشحالم میبینمت . اینجا چیکار می‌کنی ؟ - من یه مأموریت دارم . اون دختره بود که همه در موردش حرف میزدن . همون ماگل زاده ی اهل وستروس ‌‌. - آریا استارک ؟ - اره . مشکل اینجاس که من دقیقا نمیدونم اون دختر کجاس. باید برم دنبالش . - منم باهات میام . بهتر میتونم راه رو نشونت بدم . آرتور از وزارت مرخصی گرفت و باهم به سمت وستروس حرکت کردیم

آریا : بعد از اون اتفاق عجیب به مدت چهار روز همه چیز روال عادی خودشو در پیش داشت . اما هنوز تو فکر اون جغدا بودم . هیچ وقت همچین صحنه ای رو ندیدم . اما تو اون چهار روز فقط ذهنم درگیر بود و دیگه خبری از اون نامه های عجیب نبود . تا روز چهارم که فرداش تولد ۱۱ سالگیم بود . اما اصلا به روی خودم نیاوردم ‌‌. سگ شکاری آتیش روشن کرد و گفت امشب اینجا می‌خوابیم . سعی کردم بخوابم ‌‌. اما لیست انتقامم از ذهنم بیرون نمی‌رفت . سعی میکردم بلند بلند بیانش نکنم . سکوت عمیقی جنگل رو پر کرده بود . داشت خوابم میبرد که صدای دوتا مرد خوابو از سرم بیرون کرد . بلند شدم که برم یه نگاهی بندازم

سگ شکاری هم بیدار بود ‌‌. دنبالم اومد . سگ شکاری: نمی‌خواد تو بری . خودم چک میکنم ‌‌. ولی دنبالش کردم دوتا مرد داشتن راه میرفتن ‌‌. انگار دنبال چیزی میگشتن . یکیشون به طرز عجیبی هیکل بزرگی داشت و چاق بود ‌‌. اون یکی کن جسته تر بود ولی باز هم چاق بود . مرد دومی موهای نارنجی و مرد اولی مو و ریش های پر و به هم ریخته داشت . نگاهاشون به من افتاد . مو نارنجیه به من اشاره کرد . دوتاشون اومدن سمتم .