
سلاام! امیدوارم خوب باشید💜 یه دلنوشته کوچیک واسه ی بیان حسی که عمدتا تجربه اش میکنیم! امیدوارم دوست داشته باشید🔥
گاهی اوقات؛ دل انسان می گیرد، می لرزد و سوراخ ته سوزنی می شود که گذشتن نخ از آن سخت است. سخت تر از دیدن، لمس کردن و چشیدن. دل؛ خودش نامعلوم است. یا منظور جایی است که مرحله ی دوم گوارش است و یا دلی که خون را پمپاژ میکند. گاهی هم هیچ کدام، منظور آشیانه ی احساسات است. در کل مغز برای استفاده ی واژگان گاهی آنقدر تهیدست می شود که برای فهم هریک جای و مکان، علت و معلول می گذارد. و این فهم خود نصف راه است.برای مثال واژه ی دلدرد را که می شنوی دو چیز به ذهن شنونده می رسد، یک:«دلی که از خوردن بیش از نیاز به پیچ و تاب افتاده است!» و دو:« دلی که از قلیان احساسات و شنیدن خبری همانند زهر تیر می کشد.» برای یافتن جواب درست تنها استفاده از هوش و فهم و قدرت دو بیننده نیاز است. اگر احوالات ظاهر گواه از رنج معده می دهند، گزینه ی اول درست و است و اگر احوالات گویای کج بودن لب و غم در نگاه می باشد، گزینه ی دوم پاسخ است. گاه هم واژگان خود جواب اند، آنقدر بدیهی که گذاشتن فرصت تفکر بر آنها حرامی آشکار است. گاهی برای درک واژگان باید چشید تا فهمید، نه چشیدن شیرینی و ترشی، چشیدنی که تک تک یاخته ها را در آغوش گیرد و بر سرشان ببارد.
این بارش همه جا کارساز نیست، و بستگی به نوع خاکش دارد. گاهی علف هرزی است در هرجا و گاهی هم کمیاب در ناآشنا ترین آشنا! گاهی آنقدر حس می کنی که خودش، وجودش را بی رنگ می کند و تو را از درد و رنگی دوباره، و یادی نو محروم. این واژگان کم اما پرمصرفند. مانند آبی محبوس شده،پشت بلندای سد! دلتنگ؛ کلمه ای پر مصرف که در همه جا به کار می رود، از دهان کودکی کم سال تا پیری که دندان هایش هم غصبی است. لیکن همه ی آنها طعم حقیقی را ندارند و بیشتر برای پاچه خواری و یا خوشحال کردن شخصی به کار می روند.
اما امان از آنهایی که تلخی حقیقی را دارند، و امان از دل هایی که آن را می پذیرند،و امان از بی حسی ای که هیچگاه به ارمغان نمی اید. تلخی اش آنقدر تیز است که سنگی را دو نصف می کند و آنقدر تکان دهنده است که رودی را خشک و خَلقی را نابود می کند! گاهی نیاز به بیان کردن نیست و خود می آید، رهگذی که روزانه می گذرد و بین هزاران، یک بار در منزلت را می کوبد. آن چنان می کوبد که ورودش ویران کننده است. آن چنان تلخی اش را می نشاند که گویی خود صاحب خانه است و تو نیز مهمان. ولی همیشه تلخ نیست، مانند شکلات خالصی که تلخی اش کشنده است و گاهی جوری با چای می آید که گویی عسل است. این دلتنگی های شیرین چنان طعم دلنشینی دارند که آرزوی همگان فروختن خانه به آنهاست.
آنقدر کام را خوش می کنند که میزبان محصور آن میشود و مصلح را به فراموشی می سپارد. آن چنان خوش است که تا مدت های مدید آن را زیر زبانت حس میکنی. دلتنگی، چشیدن می خواهد. نه چشیدنی گذرا، چشیدنی همراه، چشیدنی که دلتنگی را محک بزند. طعم دلتگی چشیدنی می خواهد از نوع بی نقص و اشتباه. این آزمون جای خطا نیست، جای پرسیدن نیست، جای عمل است! آزمونی است دو گزینه ای که یکی راست و دیگری دروغ است. آسان نیست، جای انکار نیست، باید آنقدر خواند که زمانی نماند و آنقدر مرد که چاره ای نباشد، زیرا که سخت است چشیدن طعم دلتنگی!!!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باز هم از این جور تست ها بساز🌱
اوه😅
حتما میسازم مرسی از حمایتت🦋🪶💗
😃❤️
هنرت قابل تحسینه عزیزم🌝✨️
موفق باشی🌱
ممنونم عزیزم💜
همچنین تو،تو هر عرصه ای که دوست داری🫂
ممنونم 🫂❤️
💜
@رومی؛
ذوووق، ممنونمممممم🥺💜
______
واقعاا خیلی خیلی قشنگ بود موفق باشی(:
خیلییی ممنونم. از حس خوبی که دادی بهم💜
تو یه هنرمندی دختر(:
ذوووق، ممنونمممممم🥺💜
واقعا قشنگ بود✨
🥺🥺🥲 ممنونمممم
خیلی قشنگ بود🦋:)
ممنونمممم🔥