10 اسلاید پست توسط: روح تست انتشار: 1 سال پیش 20 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
در این مطلب میخواهم بگویم بهترین کتاب های داستان برای کودکان کدامند. (برای کوکان 7 تا 9سال)
دبورا زمکی در مجموعهی «داستانهای بی» قهرمان جدید و خلاقی را معرفی میکند که با نقاشیهای ماهرانهاش، وقایع اطراف را با تخیلاتش در هم میآمیزد و آنها را به شیرینترین شکل ممکن به تصویر میکشد. او در نقاشیهایش هر چیزی را که بخواهد میکشد، اما در دنیای واقعی او هم مثل تک تکِ ما قهرمان کاملی نیست! گاهی نمیتواند احساساتش را بهدرستی ابراز کند، و در بعضی موقعیتها احساس ناامنی میکند.
داستان با جلد اول این مجموعه به نام «زندگی من در نقاشی هایم» شروع میشود. در واقع، این کتاب دفترچهی نقاشی بئاتریس هولمز گارسیاست و او همهچیز را دربارهی زندگیاش در آن نقاشی کرده است. او داستان را با معرفی خانوادهاش آغاز میکند: مادر و پدرش، برادر کوچکترش، پابلو، که او وروجک بزرگ صدایش میزند، سوفی، سگ آنها و خودش که همه «بی» صدایش میکنند. ماجرا از وقتی شروع میشود که اولین و تنها دوست صمیمی بی، ایوان، به یک میلیون مایل دورتر از او، یعنی استرالیا، مهاجرت میکند. بی احساس میکند چیزی در او خراب شده است. درست وقتیکه به نظر میرسد اوضاع نمیتواند از این بدتر باشد، پسری سرکش که کلاه بیسبالش را برعکس روی سرش میگذارد و ابروهایی درهمبرهم و وحشی دارد، همسایهی جدید آنها میشود. او پابلو را میترساند، قلعهی افسانهای بی و ایوان را خراب میکند و مدام او را بی ویزویزی صدا میکند. وقتیکه برت سعی میکند دفترچه نقاشیهای بی را از او بدزدد، بی بهتنها شکلی که بلد است از او انتقام میگیرد: با نقاشی کردن. سر کلاس جغرافی، بی برت را در قفس کوسهها و در اعماق درازگودال ماریانا، که عمیقترین نقطهی روی زمین است، نقاشی میکند. در نقاشی بعدی، برت را بالای قلهی اورست، که بلندترین نقطهی زمین است، میکشد. و در نقاشی دیگری، برت را در درهی مرگ میبینیم، که از گرما دارد بیهوش میشود.
کتاب «قصهی کوچولو موچولوی نخودی» پیش از هر چیز کتابی است در ستایش تفاوتهای فردی و به رسمیت شناختن این تفاوتها. این کتاب بهسادگی نشان میدهد که چگونه مدرسه معیار مناسبی برای سنجش ویژگیهای افراد گوناگون نیست، و عملکرد کودک در مدرسه، نشاندهندهی میزان موفقیت او در زندگی نخواهد بود.
کتاب «قصهی کوچولو موچولوی نخودی» داستان آدمی است با پوست روشن و اندازهای کوچکتر از یک مداد. قصه از تولد نخودی شروع میشود، با مدرسه رفتن او ادامه مییابد و در نهایت در دوران بزرگسالی او و با فاش شدن شغل او به پایان میرسد.
«آفتاب مهتاب چه رنگه؟» سرودهی پروین دولتآبادی از شاعران بزرگ کودکان ایران است که فلسفهی عمیق چرخش روز و شب را در خود دارد و در این چرخش خواب و بیداری، رنگها و زیباییهای زمین و آسمان، شور و جنبش زندگی کودکانه و بازی ماه و خورشید با شیواترین کلام روایت شده است. این کتابِ تصویری متناسب با موضوع و شعر آن بهصورت یکپارچه و آکاردئونی تصویرگری و طراحی شده است. تصاویر کتاب آمدن شب و روز، و آفتاب و مهتاب را بهصورت بازیگون نشان دادهاند که برای بلندخوانی و نمایش خلاق بسیار مناسب است.
«آفتاب مهتاب چه رنگه؟» نام گونهای بازی است و جالب است بدانید کهنترین اثری که این بازی را شرح داده است، کتاب «هدایة المتعلمین فی الطب» متعلق به اخوینی بخاری در سدهی ۴ هجری قمری است. بازی به اینگونه است که دو بازیکنِ تقریباً همسن و هموزن، پشت به یکدیگر میایستند و بازوها را در هم قلاب میکنند، سپس یکی از آن دو خم میشود و دیگری را از زمین بلند میکند و میگوید: «آفتاب مهتاب چه رنگه؟»، بازیکن دیگر که رو به آسمان دارد، میگوید: «سرخ و سفید دو رنگه». سپس نوبت دیگری میرسد و به همین ترتیب بازی ادامه مییابد. گاه پس از قلاب کردن دستها در یکدیگر، نخست یکی از آن دو درحالیکه به جلو خم میشود، میگوید: «آفتاب» و دیگری میگوید: «مهتاب» و بازی به همین ترتیب ادامه مییابد.
روش این بازی در نقاط گوناگون ایران کموبیش مشابه است، اما گفتوگوی بازیکنان و نام بازی، گاه متفاوت است.
این کتاب شامل دو شعر «آفتاب مهتاب چه رنگه؟» و «آواز خروس» است. در شعر اول تصویرگر با انتخاب دو شخصیت کودک با لباس آفتاب و مهتاب برای ماه و خورشید، بر جذابیت و زیبایی شعر افزوده است. او ۸ لت تصویری را، یکی در میان، به شب و روز اختصاص داده است. این شیوهی طراحی، گردش روز و شب را برای کودک بهصورت نوعی دوستی و بازی میان ماه و خورشید تبدیل کرده است.
«جینی، قورباغهی خوبی باش!» کتابی است دربارهی الگوی ارتباط بدون خشونت. جینی قورباغهی کوچکی است که برای اولین روز مدرسهاش خوشحال و هیجانزده است. اما همین یک جملهی مادرش: «جینی، قورباغهی خوبی باش!»، او را نگران و سردرگم میکند. او چطور باید قورباغهی خوبی باشد؟ موش کور فکر میکند منظور مادرش این بوده که در جنگل گم نشود، اما نظر جغد این است که مادر دلش میخواسته جینی به معلم و همکلاسیهایش سلام کند. شاید هم منظورش این بوده که جینی لباسهایش را کثیف نکند! اما در نهایت معلم جینی به او و سایر همکلاسیهایش کمک میکند تا با خوب گوش کردن، تلاش برای درک احساسات طرف مقابل و سپس گفتوگو و بیان درست احساس، نیاز و تقاضایشان منظور یکدیگر را بفهمند.
کتاب «جینی، قورباغهی خوبی باش!» موضوعی ساده و در عین حال کلیدی مهم را برای برقراری ارتباط سالم و بدون خشونت مطرح میکند، و آن بیان واضح و مشخص تقاضا، خوب گوش دادن به تقاضای طرف مقابل و دوری از پاسخ دادن از روی عادت و عکسالعملهای غیرارادی است.
بخشی از گفتوگوهای روزانهی ما براساس الگوهای کلامیای که با آنها بزرگ شدهایم انجام میشوند. این الگوها معمولاً شامل قضاوتهای اخلاقی و مقایسه هستند و نه با آگاهی، بلکه از روی عادت بیان میشوند.
«الگوی ارتباط بدون خشونت» یا «زبان زندگی»، که اولینبار مارشال روزنبرگ آن را ابداع کرد، تأکید میکند که برای ابراز درست خود و درست شنیدن دیگران، باید بر چهار مرحلهی «مشاهده»، «احساس»، «شناسایی نیاز» و «تقاضا» تمرکز کنیم. این الگو بیان میکند لازم است ابتدا بدون قضاوت، واقعیت را مشاهده کنیم. سپس احساس خود را، فارغ از استنباط و تفاسیر خود، شناسایی و ابراز کنیم. در مرحلهی بعد باید بفهمیم چه نیازی در ما منجر به ایجاد آن احساس شده است. و در مرحلهی آخر، تقاضایمان را برای رفع نیازمان بهطور واضح بیان میکنیم.
کتاب «جینی، قورباغهی خوبی باش!» به بیان بخشی از این الگو میپردازد. وقتی پدر و مادر بچههای کلاس به روشنی تقاضاهایشان را بیان نمیکنند، بچهها سعی میکنند معنای تقاضاهای انتزاعی آنها را حدس بزنند.
کتاب «هرجا میرم یک هیولا است!» با موضوع اصلی مقابله با ترس، کتابی سرگرمکننده و جذاب است که به مفاهیم دیگری از جمله مهارت حل مسئله، افزایش اعتمادبهنفس و شجاعت نیز اشاره میکند.
همهی ما در بچگی و بهخصوص در تنهایی، ترس از موجودات خیالی همچون هیولاها را تجربه کردهایم. کتاب «هرجا میرم یک هیولا هست!» دربارهی همین ترس است. داستان از زبان پسربچهای است که خیال میکند هیولاها در هر گوشهای قایم شدهاند، و هروقت مامان و بابا آن دور و اطراف نباشند پیدایشان میشود: در زیرزمین، حمام، پشت سطل آشغالهای کنار در و مهمتر از همه داخل اتاق خواب، زیر تخت. بابا به او گفته هیولاها میترسند از پلههای تختخواب بالا بیایند، به همین دلیل، پسرک در طبقهی دوم تخت میخوابد. تا اینکه یک روز در مدرسه آگهیای مربوط به کلاس کاراته میبیند و همه چیز عوض میشود. در کلاس کاراته او کلی حرکت ترسناک یاد میگیرد، خب حالا نوبت هیولاهاست که از او بترسند. او برای گذاشتن آشغالها تنهایی دم در میرود و با یک فریاد کاراتهای، ضربهای کاری به سطل آشغال میزند، خبری از هیولاها نیست! در حمام و اتاق خواب هم دیگر اوضاع مثل سابق نیست و موقع تمرین کاراته، سروکلهی هیچ هیولایی پیدا نمیشود. اما قرار نیست هیولاها فکر کنند که هنوز میتوانند در زیرزمین برای خودشان ول بچرخند؛ چون پسربچه به سراغ آنها هم میرود!
«مرسر مایر»، نویسنده و تصویرگر مشهور، که بیشتر با مجموعه کتابهای «کریتر کوچولو» در ایران معروف شده است، با لحنی شیرین و طنزآلود و تصاویر بینظیر و درخشانش، داستانی خلق کرده که به شکلی خلاقانه ترس رایج کودکان از هیولاها را کمرنگ میکند.
کتاب «اگر کوسهها از بین بروند…» با ترکیب جنبههای علمی و کودکانه در تصویرگری، توانسته است طرحی نو در بازار کتابهای علمی بیافریند. این کتاب که با تصویرگریهای خلاقانهاش جذابیتهای بصری زیادی ایجاد میکند، دربارهی اهمیت وجود کوسهها در زیستبوم صحبت میکند، و به کودکان تاکید میکند که انقراض این گونه از جانوران دریایی عواقب بسیار بدی برای کرهی زمین خواهد داشت.
دختری با پوست تیره در یک قایق، نقش راهنما را در این سفر علمی ایفا میکند. ابتدا کوسه به عنوان بخشی از زیستبوم اقیانوس معرفی شده، تاریخچهی حضور آن در کرهی زمین مطرح میشود. سپس کتاب توضیح میدهد که از بین رفتن کوسهها چگونه بر این زیست بوم اثر خواهد گذاشت. اگر کوسهها از بین بروند، جمعیت فک و شیرهای دریایی زیاد خواهد شد، در نتیجه ممکن است تعداد ماهیها که خوراک آنها هستند به مرور کمتر شود و نهایتا از بین بروند. نبود ماهیها باعث ازدیاد پلانکتونها، و تبدیل آب اقیانوسها به لجنی غلیظ میشود. با برهم خوردن زنجیرهی غذایی اقیانوس، پای مشکلات به خشکی نیز باز خواهد شد و پدیدهای به نام آبشار تروفیک، حیات همهی ما در کرهی زمین را به خطر خواهد انداخت.
کتاب «کی با من جورتره؟» داستانی ساده اما پر مفهوم است و به شکلی نرم و زیبا، کودک را با انواع اشکال هندسی و تفاوتها و تشابههایشان آشنا میکند، و البته در خلال این تفاوتها به ما یادآوری میکند که همین تفاوتها در کنار یکدیگر معنا پیدا میکنند و میتوانند اشکال جدیدی بسازند.
خیلی از ما تصور میکنیم که باید کاملا شبیه به دوستان یا نزدیکانمان باشیم. گاهی اوقات تفاوتهای طرف مقابل را برنمیتابیم و گاهی اوقات تلاش میکنیم خودمان را شبیه به بقیه کنیم. حتی گاهی تصمیم میگیریم تنها در جامعهای از افراد که شبیه به ما هستند، زندگی و رفتوآمد کنیم. اما واقعیت این است که آنچه که منجر به خلاقیت و سازندگی میشود، تنوع دیدگاهها و نظرات است. پذیرش تفاوتهای فردی و ستایش آن، مفهوم مهمی است که کتاب «کی با من جورتره» به آن اشاره میکند. پذیرش تفاوتها، همکاری و کار گروهی میتواند زندگی ما را آسانتر کند و تجربههای جدید و متنوعی در اختیار ما بگذارد.
مثلث از قل خوردن با دایرهها خیلی خوشش میآید، اما گاهی اوقات، وقتی نمیتواند مثل دایرهها قل بخورد ناراحت میشود. البته که دایرهها او را همینطور که هست دوست دارند، اما مثلث تصمیم میگیرد برود به جایی که همه دقیقا با او جور باشند و دوستانی دقیقا شبیه به خودش پیدا کند. او مربعها را پیدا میکند و کلی بازیهای جدید باهم انجام میدهند، اما بعد متوجه میشود که نمیتواند به دوستان جدیدش کمک کند تا برج بسازند. نوک تیز او باعث میشود همهی مربعها بریزند پایین! البته که برای مربعها اهمیتی ندارد و بازی کردن با او را دوست دارند، اما او باید برود سراغ دوستانی که درست شبیه خودش باشند! گروه بعدی ششضلعیها و ستارهها هستند. همانطور که میتوانید حدس بزنید با وجود دوستانه بودن برخورد آنها، مثلث به جستجوی خود ادامه میدهد. تا بالاخره به مثلثها میرسد. جستجو پایان مییابد و مثلث میتواند خوشحال و بدون دردسر با دوستانی که درست شبیه خودش هستند بازی کند. اما… بنظر میرسد آنقدرها هم که مثلث انتظار داشت به او خوش نمیگذرد! او نمیتواند هر بازیای که دلش میخواهد را با مثلثها انجام بدهد. آنها نمیتوانند با هم قل بخورند، یا با هم برج بسازند… و اینجاست که مثلث تصمیم جدیدی میگیرد.
«حقیقت کوچولوی غمگین» داستان لطیف و دلنشینی است در باب حقیقت، راستگویی، تعهد به حقیقت و درستی و پرسشگری. داستان دربارهی «حقیقتِ» گرد و کوچولویی است به رنگ آبی، با چشمانی درشت و غمگین. او غمگین است چون دیگران او را جدی نمیگیرند، بیتفاوت از کنارش میگذرند یا حتی او را زیر پا میگذارند. اما حقیقت کوچولو فقط یک جمله میگوید: «حقیقت، حقیقت دارد!»
پافشاری بر این جمله، برای «حقیقت کوچولوی غمگین» گران تمام میشود. بدجنسها، که شخصیتهایی لاغر و کشیده، بیچهره و با دستکشهایی قرمز هستند، تحمل حقیقت را ندارند. آنها پس از اینکه حقیقت کوچولوی آبی قبول نمیکند دروغ بگوید، او را همراه حقیقتهای دیگر در صندوقچهای زیر خاک دفن میکنند؛ حقایقی مثل «2 بهعلاوه 2 میشود 4»، «کریستف کولومبو آمریکا را کشف نکرده است.» و «یخچال، گوزن نیست!»
بدجنسها در کارخانهی حقیقتسازیشان، حقایق دروغین میسازند و دنیا تاریک میشود. در یکی از تصاویر میبینیم که دستهای از این حقایق دروغین یک شهروند و سگ را به جایی نامعلوم میبرند. اینجاست که سروکلهی جویندگان حقیقت پیدا میشود، آنها با بیلهایی در دست و چراغهایی روی پیشانی، شروع به جستوجو کرده، در نهایت حقایق را پیدا میکنند. دنیا دوباره پر از نور حقیقت میشود: «زمین دور خورشید میچرخد.» «مردم باعث شدهاند زمین گرمتر شود.» و «حقیقت، حقیقت دارد.»
تجربهی کابوس دیدن برای کودکان همیشه با ترس و اضطراب همراه است، اما کتاب «وقتی کابوسها سر میرسند» با لحن شوخ و بامزهاش، ترس را کمرنگ کرده، کودک را تشویق میکند با روشهایی شیطنتآمیز کابوسها را شکست دهد. این کتاب به کودکان یاد میدهد چطور کابوسهای بدقیافه و ترسناک را به گریه بیندازند، آنها را فراری دهند یا با رؤیاگیر آنها را گیر بیندازند! حتی به آنها ترفندی یاد میدهد تا رؤیاهای قشنگ و شیرین را به دام بیندازند و از دیدن آنها لذت ببرند.نویسندهی کتاب «وقتی کابوسها سر میرسند»، کاترین لوبلان روانشناسی است که طی سالها تجربهی کار با کودکان، کابوسهای آنها را دستهبندی کرده، سپس راهکارهایی ساده، خلاقانه و کاربردی برای رفع آنها طراحی نموده است.
نویسنده در خلال روایت سعی میکند ترس ناشی از کابوس را به هیجان ناشی از بازیای سرگرمکننده تبدیل کند. او ابتدا با توصیف انواع کابوسها، به آنها عینیت میبخشد و در ادامه روشهایی ساده برای مقابله با کابوسها طرح میکند. در نهایت نیز به کودک میفهماند که در بعضی موارد، شاید ریشهی کابوسها در بیداری و زندگی او باشد؛ بنابراین باید ترسی را که باعث کابوس دیدن میشود پیدا کنیم و با آن روبهرو شویم. در این مسیر، کابوس از توهمی ترسناک که برای کودک قابل درک نیست، به واقعیتی رایج و حلشدنی تبدیل میشود که به اندازهی قبل ترسناک نیست.
در کتاب «کوه»، به زبان ساده، مراحل تفکر انتقادی، در قالب داستانِ کودک بیان میشود.
قصه از آنجا آغاز میشود که «خرس با صدای بلند به بقیه میگوید که من میدانم کوه چیست». شاید چنین اظهارنظری ساده به نظر برسد، اما نویسنده در متن داستان به ما نشان میدهد که ادعای نادرست و ناکافی دربارهی کوه، نهتنها در گفتهی خرس، بلکه در گفتهی همهی ساکنان کوه دیده میشود. خرس کوه را فقط یک جنگل میپندارد، گوسفند آن را سبزهزار و هشتپا جایی پر از آب. به همین ترتیب، مورچه، بز کوهی و خرگوش قطبی، هریک، کوه را جایی میدانند که به تصورشان آمده و محدودهی زندگی خودشان است. گفتوگو در این باره به همینجا ختم نمیشود و به مشاجره میانجامد. آنها هریک، پندار خود را درست و پندار دیگری را نادرست میدانند. آنها نمیدانند که فقط مکان زندگی خود را به کل کوه تعمیم دادهاند. البته مقصر هم نیستند؛ زیرا کل کوه را ندیدهاند و پیش از آنکه دانش کافی برای اظهارنظر داشته باشند، بر تفکر محدود و باور نادرست و ناقص خود پافشاری کردهاند. در میان این دعواها، پرندهای شاکی میشود و از آنها میخواهد به بالای کوه بروند و از آنجا کوه را تماشا کنند. حیوانات این پیشنهاد را میپذیرند و به بالای کوه میرسند. جایی که از آنجا میتوانند بالا تا پایین کوه و حتی اطرافش را ببینند. «حیوانها میگویند: تا این بالا نباشی نمیدانی که کوه چیست. کوه فقط کوه است. به همین سادگی.»
داشتن مهارتهای انتقادی این امکان را فراهم میآورد که یک موقعیت را بر اساس کلیهی حقایق و اطلاعات موجود درک کنیم. در این داستان، برای درک کوه، ساکنان از بالای کوه به جزئیات کوه و مکانهای زندگی آگاه شدند. دیدند که بخشهایی از کوه درخت دارد و مکان زندگی خرس است. بخشهایی از کوه گل و سبزه دارد و مکان زندگی گوسفند است. اطراف کوه دریاچه دارد و مکان زندگی یکی دیگر از ساکنان کوه است و... آنها بدینگونه فهمیدند که سخن هریک دربارهی کوه درست بوده و کنار هم قرار گرفتنِ همهی این مکانها در کوه، کلیت کوه را تشکیل داده است.
کتاب «کوه» به ما یادآوری میکند که تفکر انتقادی را تمرین کنیم؛ به این صورت که همیشه یک بخش از موضوع کلی را جدا کنیم و تمرکزمان را روی همان بخش نگه داریم تا ابتدا بتوانیم ارتباط اجزا را دریابیم، سپس موضوع کلی را درک کنیم.
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
بک میدممم→_→
پین شم؟ ناراحت شدی بپاک◉‿◉