26 اسلاید پست توسط: مسحور انتشار: 1 سال پیش 16 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
همه چیز درباره رگناروک؛ شامگاه خدایان نورس. وقتی جهان به پایان میرسد.
محل: سرزمینهای ۹ گانه دنیای نورس
شخصیتهای مهم:
اودین (Odin): خدای خدایان
لوکی (Loki): خدای نیرنگ
ویدار (Vidar): خدای انتقام، پسر اودین
ثور (Thor): خدای رعد، پسر اودین
فنریر (Fenrir): گرگ عظیمالجثه، پسر لوکی
یورمنگاندر (Jörmungandr): مار عظیمالجثهای که به دور میدگارد چنبره زده، پسر لوکی
سورت (Surt): غول (Giant) آتشین
1-در فرهنگ نورس زمان دائماً در حال چرخش و تکرار خودش است. هیچ چیز، حتی خدایان هم جاودان و نامیرا نبودند و واقعهای به نام رگناروک که به “شامگاه خدایان” ترجمه شده است، پایان و مرگ خدایان را به همراه دارد.
2-واقعهای که در آن بر اثر نبرد پایانی میان خدایان و غولها (که دشمنی همیشگی با هم داشتند) دنیا نابود میشود و بیشتر موجودات محکوم به مرگ خواهند بود. اما این به معنای از بین رفتن کامل حیات نیست، بلکه بازماندگان این نبرد مجدداً گرد هم آمده و دنیایی دیگر را از نو میسازند.
پس از مرگ بالدر (Balder – خدای نور و معصومیت) که لوکی با فریب برادرش هُدور (Hodur) موفق شد او را به قتل برساند، خدایان تصمیم میگیرند که دیگر طاقت نیرنگهای لوکی را ندارند و او را به میدگارد (Midgard – سرزمین میانه، محل زندگی انسانهای فانی) تبعید کردند؛ چه بسا که با رفتن لوکی به محل زندگی انسانها، نیرنگ، فریب و فساد همراهش وارد میدگارد خواهد شد.
با این وجود خدایان میدانستند که با کشته شدن خدای نور، پایان زمان حکمرانی آنها فرا رسیده است و باید خود را برای نابودی آماده کنند.
1-موج اول شروع آخرالزمان از جنگهای خونین در میدگارد و از بین انسانها راه میافتد، برادران به جان هم افتاده و یکدیگر را به قتل میرسانند و جرم و جنایت در میدگارد بیداد میکند.
2-سپس فیمبولوتر (Fimbulvetr – زمستان سخت) از راه میرسد که به مدت سه سال با خود سرمای شدید و تاریکی به همراه میآورد، زمین سراسر از یخی ضخیم پوشیده شده و انسانها در سرما و گرسنگی تمام امید و ایمانشان را از دست میدهند.
اسکال (Sköll) و هاتی (Hati – گرگهایی که به دنبال ارابههای خورشید و ماه میکردند) بالاخره موفق میشوند هر کدام طعمه خود را شکار کنند؛ اسکال خورشید را به دندان گرفته و خون از آن به زمین جاری میشود و هاتی ماه را بلعیده و ستارگان نیز آسمان را ترک میکنند و تاریکی مطلق همه جا را فرا میگیرد.
زمین شروع به لرزیدن میکند و فنریر که توسط خدایان در غل و زنجیر بود، آزاد میشود تا از خدایانی که او را اسیر کرده بودند انتقام بگیرد.
لوکی نیز از تبعیدگاه خود فرار کرده و سگ دخترش هِل (Hel) به نام گارم (Garm) که در غاری بسته شده بود را نیز با خود همراه میکند. به این ترتیب شرارت و تاریکی آزاد شده و همه جا را فرا میگیرد.
1-اِگتر (Eggther – نگهبان غولها) با چنگش نوای مشخصی را مینوازد و سه خروس خونین رنگ هر یک به ترتیب در سرزمین غولها یعنی یوتنهیم (Jötunheim)، والهالا (Valhalla)، تالار بزرگ اودین در اَزگارد (Asgard – سرزمین خدایان) و هِلهیم (Helheim – سرزمین مردگان) شروع به اعلام آخرالزمان میکنند.
2-هیمدال (Heimdall – نگهبان خدایان) نیز در شاخ خود دمیده و تمام خدایان به همراه وایکینگهایی که با شرافت جنگیده و مرده بودند و در والهالا درکنار خدایان مستقر بودند، خود را برای نبردی بزرگ آماده میکنند.
3-درخت مقدس زندگانی، ایگدراسیل (Yggdrasil) که ۹ سرزمین بر روی شاخه و ریشههای آن شکل گرفته بودند، به لزره درمیاید. زمین میلرزد، دریا شروع به جوشیدن میکند و ماری عظیمالجثه از اعماق آن بیرون میآید که زهر از دهانش بر زمین میریزد، این مار کسی نیست جز یورمنگاندر (به معنای مار یا اژدهای میدگارد).
1-اودین به نوبه خود آماده شده و سوار بر اسب خود سری به چشمهی میمیر (Mimir) میزند تا از آخرین قطرههای دانش و فرزانگی استفاده کند، هیچکس نمیداند که اودین در چشمه میمیر چه میبیند که با صورتی غمگین و گرفته به سپاه خدایان ملحق میشود.
2-لشکری از غولهای یخی از شرق به صف شده و به سمت کشتی هولناکی به نام نگلفار (Naglfar) که از ناخن مردگان برای آوردن لشکریان غولها در رگناروک ساخته شده میروند. کشتی در دریا آزاد شده و به سمت میدان نبرد، زمینی بایر به نام ویگیرد (Vigrid)، حرکت میکند.
3-در همین حین آسمان شکافته شده و از سرزمین موسپلهیم (Muspelheim – قلمروی آتش) غولهای آتشین به رهبری سورت به میدان نبرد وارد میشوند. هِل، دختر لوکی که نیمه زنده-نیمه مرده است نیز از نیفلهیم (Niflheim – قلمروی یخ) خارج شده و به همراه اژدهای خود نیتاگ (Nithog) بر فراز میدان نبرد پرواز میکند تا اجساد مردگان را برای خوردن ببرد.
1-خدایان با دیدن لشکریان بزرگی از مردگان به رهبری هِل، غولهای یخی و آتشین به همراه مار و گرگ غولپیکر در کنار لوکی، به نابودی خود کاملاً آگاه بودند. اودین با یک چشم، تیِر (Týr – خدای جنگ) با یک دست و فری (Frey) بدون شمشیر جادویی مخصوصش، توانایی مقابله با چنین لشکری را نداشتند اما هرگز تسلیم نشدند و با قدرت و بدون ذرهای ترس، جنگ را آغاز کردند.
2-اودین، خدای خدایان با حمله به فنریر (گرگ هیولایی) جنگ را آغاز میکند. آروارههای فنریر به قدری باز میشوند که از بهشت تا زمین را دربرگرفته و اودین را به یکباره میبلعد. فرِی (خدای حاصلخیزی و باروری) در مقابل سورت (غول آتش) قرار گرفته و در یک نبرد شگفتانگیز به دلیل نداشتن شمشیر افسانهایش شکست خورده و از بین میرود.
3-ثور (خدای رعد) با یورمنگاندر گلاویز شده و در نهایت موفق به کشتن مار غول پیکر میشود اما خود نیز در اثر غوطهور شدن در زهر کشندهی او ۹ قدم به عقب رفته (عدد اسرارآمیز ۹ در اسطورهشناسی نورس دائماً تکرار میشود)، بر زمین میافتد و از بین میرود. تیِر (خدای جنگ) که تنها یک دست دارد، در مقابل سگ هِل، گارم قرار میگیرد و با شجاعت مبارزه کرده و هر دو میمیرند. لوکی نیز با هیمدال به مبارزه پرداخته و یکدیگر را نابود میکنند.
4-تمام خدایان و موجوداتی که در این نبرد شرکت کردند رفته رفته نابود میشوند اما ویدار (پسر اودین و خدای انتقام) به خونخواهی اودین برخواسته و با چکمه جادویی خود ضربهای به آروارههای فنریر زده و او را در هم میکوبد و سپس شمشیر خود را در قلب هیولا فرو میکند و او را میکشد.
5-ناگهان با از بین رفتن نیروهای دو طرف نبرد، سورت (غول آتشین که در برخی روایتها گفته شده که در حقیقت فرم حقیقی لوکی است) شمشیر آتشین خود را بالا برده و در سرتاسر زمین فرود میآورد، به این ترتیب ۹ سرزمین اسطورههای نورس و تمام موجوداتی که در آنها زندگی میکردند در زبانههای آتش فرو رفته و خاکستر آنها در اعماق دریای جوشان ناپدید میشود.
6-لازم به ذکر است که رگناروک، تاریکی، زمین لرزه، آتش و سیل در شکلگیری روز قضاوت نهایی یا آخرالزمان فرهنگهای مختلف بسیار نقش داشته است و اشتراک فراوانی بین فرهنگهای مختلف دیده میشود.
1-بعد از نابودی و ویرانی رگناروک، تعدادی از خدایان و دو انسان زنده مانده و گیاهان دوباره رشد میکنند و دنیایی جدید متولد میشود. قبل از اینکه خورشید توسط اسکال بلعیده شود، فرزندی به دنیا میآورد که خورشید جدیدی برای دنیای جدید شده، به زمین گرما و نور بخشیده و تاریکی مطلق را از بین میبرد.
2-زمین از مزارع ذرت میدرخشد و درخت مقدس، ایگدراسیل که با وجود نابودی خود، از دو انسان به نامهای لیف (Lif) و لیفتراسیل (Lifthrasil) در مقابل آتش سورت حفاظت کرده و این دو دوباره جمعیت را به زمین برمیگردانند.
1-از طرفی تالاری در ساحل مردگان ساخته میشود که دیوارهایش رو به شمال هستند و از مارهایی ساخته شدهاند که زهر خود را به داخل رودی میریزند که در تالار جریان دارد. این فضا دنیای مردگان یا دنیای زیرزمین جدید میشود که پذیرای دزدان و قاتلان خواهد بود.
2-نیتاگ، اژدهای هِل نیز در این تالار به خوردن اجساد مشغول میشود، او بر فراز آسمان دنیای جدید پرواز کرده و در ارابهای که به دنبال خود میکشد اجساد را جمعآوری میکند. وجود سایه شوم نیتاگ بر فراز آسمان دنیای جدید نشان از ابدی نبودن زیبایی و صلح در دنیای جدید است.
3-از طرفی دیگر پسران تور دوباره احیا میشوند و پتک مخصوص تور، میولنیر (Mjollnir) را به ارث میبرند. بالدر به همراه برادر نابینای خود هُدور که باعث مرگ وی شده بود، در محلی که زمانی اَزگارد بر آن بنا شده بود به نام ایداول (Idavoll)، به سایر خدایان ملحق میشوند.
4-خدایانی مثل ویلی (Vili) و (وِی Ve) که برادران اودین بودند به همراه دیگر خدایان باقی مانده به ساخت قصر و تالارهای جدید مشغول میشوند. در این قصرها خدایان به صحبت درباره دوستان و یاران از دست رفته خود پرداخته، با مهرههای اسرارآمیز طلایی که از میدان نبرد پیدا کردهاند بازی میکنند (یک بازی مشابه شطرنج) و در انتظار رقم خوردن سرنوشت دنیای جدید میمانند.
26 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی بود