خب برسم ببینیم این پارت چی میشه😀 حمایت فراموش نشه✨ ناظر منتشر کن چهار روزه تو بررسیه🙂
کتابخونه مملو از کتاب و دفتر های پر شده بود. چند لحظه بعد، ریما با یه فنجون چای اومد و گفت: الان میاد. تا اونموقع چایت رو بخور. توی اون هوای سرد، فنجون داغ رو دستم گرفتم. حس خوشایندی بهم دست میداد وقتی هوا سرد بود و جسمی داغ رو دستم میگرفتم. دقایقی گذشت. تا وقتی که دیدمش و نزدیک بود فنجون رو بندازم.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
@Aylin88
از روی تنبلیه شما دوتا هممون قراره فسیل بشیم به به اصلا نایس
______
اصن عالی😔👍🏻
باید به ما دوتا لقب نویسنده های پارت نگذار بدن🌚💔
میدونم قراره چی بشه ها
حوصله ندارم بنویسمش🌚
تو چی؟🌚
مال من همشون روی اون گوشیمه حوصله ندارم بریزمشون🙂
منم حوصله نوشتن ندارم🌚
فقط امیدوارم که تو پارت بعد نگی که آلن از دنیا رفته... 💔
🥲💔
میدونستم، خیلی نامردییییی😭😭😭
وی لبخندی تلخ میزند...
اسلاید سه خیلی تلخ و قشنگ بود🥲💔
:)
اشکم در اومد
🥲✨
راستش یه تئوری عجیب از ادامه داستانت به ذهنم رسیده
مشتاقم بشنوم
مبینا جان🌚
پارت بعد؟🌚
البته حق میدم که دیر بزاری
خودم سه هفتس پارت جدید بیرون ندادم🌚
حتما میذارم
درسای نهم فشار میارن یادم میره
راستی اسممو از کجا میدونی؟؟؟
رو نام کاربریت نوشته
بله صحیح😂
نگوووووو
الن فوت کرد🥲
مگه نه؟
آره🙂
من نمیدونم آن داستان درمورد چیه ولی میخوام خواندنش رو شروع کنم میشه یکی بگه که درمورد چی هستش
یکی از فامبل های دور لیلی
اگه پاتر هدی و هری پاتر رو دیدی میتونی کم و بیش بفهمی چیشده