
معرفی کتاب های تخیلی :)) p2

خلاصه کتاب داس مر.گ: دنیایی که در آن خبری از مرگ نیست، باید جای جالبی برای زندگی کردن باشد. یک زندگی طولانی و همیشگی که هرگز به پایان نمیرسد. خب، شاید این اتفاق در آینده رخ بدهد… این همان داستانی است که ذهن خلاق نیل شوسترمن، به آن فکر کرده است: دنیایی که مرگ در آن جایی ندارد. اما دولتها برای آنکه بتوانند جمعیت را کنترل کنند، برنامههایی دارند. این برنامه هم استخدام کارآموزانی است که داس به دست بگیرند و هنر گرفتن جان آدمها را به حد اعلی نمایش دهند. اگر کسی نخواهد چنین کند؟ احتمالا داس دیگری سر میرسد و او را به پایان زندگیاش نزدیک میکند…

مرز میان واقعیت و بازی کجاست؟ چطور میتوان تشخیص داد که در دنیای واقعی هستیم یا در یک فضای مجازی؟ این همان سوالی است که مایکل، قهرمان کتاب شکارچیان مجازی مجبور شده است از خودش بپرسد. او در گیرودار یک بازی مجازی بود که متوجه شد دختری به نام تانیا قصد دارد خودکشی کند. مایکل موفق شد او را از تصمیمش منصرف کند و امتیاز بگیرد. اما داستان این کتاب علمی تخیلی به همینجا ختم نشد. آشنایی با تانیا باعت شد تا مایکل حقیقت وحشتناک دیگری را بفهمد: مردی به نام کین، تانیا را زندانی کرده است و اجازه بازگشت او به دنیای واقعی را نمیدهد… حالا مایکل باید دست به یک ماجراجویی بزرگ بزند. پیدا کردن کین! او برای این کار به سراغ دوستان مجازیاش میرود و از آنها قول کمک میگیرد….

گاهی اوقات تصمیم گرفتن برای مسائل سخت و دشوار، فشار زیادی به آدم وارد میکند. اینطور وقتها شاید به ذهنمان خطور کند ای کاش کسی بود که به جای ما تصمیم میگرفت. اما زندگی کردن در دنیایی که تمام تصمیمات برایمان از قبل گرفته شده است، چطور است؟ در چنین جهانی، از گرفتن تصمیمات سخت، معافیم اما این را هم باید بدانیم که در این جهان، آزادی تعریفی متفاوت دارد و انتخاب عملا معنایی ندارد. یوناس، کمکم از دنیایی که در آن زندگی میکند آگاه میشود و متوجه میشود حق انتخاب چقدر قدرتمند است. حالا یوناس باید تصمیم بگیرد که زندگی راحت و بیدغدغه را ادامه دهد یا به سراغ ناشناختهها برود؟

خلاصه کتاب سنت شکن: سنت شکن بودن زمانی یکی از ویژگیهای منفی در افراد بود. بعد کمکم تبدیل به یک خصیصه مثبت شد و امروز، گویی هرکسی که دوست دارد از راه متفاوتی به موفقیت دست یابد، باید سنت شکن باشد. اما هنوز هم در بسیاری از جوامع، سنت شکنها جایگاه خوبی ندارند. مثلا در شهری که بئاتریس در آن زندگی میکند و به عنوان یک سنت شکن شناخته شده است. این موضوع حتی میتواند زندگی او را هم به خطر بیندازد…

خلاصه کتاب انتهای دنیا: همه ما آدمها دوست داریم انتظار ناجی یا جهانی آرمانی را بکشیم. دوست داریم جایی باشد که در آن زندگی کنیم بدون اینکه مشکلات زندگی معمولمان را داشته باشیم. اما اگر دنیایی که در آن زندگی میکنیم همواره در معرض حملههای مختلف موجوداتی عجیب و ماورایی قرار بگیرد چطور؟ زندگی گریسی دقیقا در چنین دنیایی میگذرد و مردم سرزمینش، مدام باید مراقب حمله موجودات فرازمینی، هیولاها و … باشند. اما روزی که نماد شوم ابر سیاه و مرگبار بالای خانه آنها ظاهر میشود، صبر کردن فایدهای ندارد. آنها بار خود را میبندند تا به سوی دنیایی بروند که در آن همه چیز آرمانی است…
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چشم ذهن خیلی گوده