لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
نظرات بازدیدکنندگان (20)
  • ۳_او-اون جا داره از اونجا دود بلند میشه، بنظرت دود کشتی نیست؟ تهیونگ روش رو برگردوند و گفت: بیا بریم ببینیم. باهم به سمت دود رفتیم، هرچی که جلو میرفتیم بیشتر نزدیک به ساحل می‌شدیم. یعنی واقعا ی کشتی بود؟(مجبور شدم سانسور کنم این اسلاید رو

  • ۶-از جاش بلند شد و به سمت رودخونه رفت.. چند تا تیکه سنگ طلا آورد و گفت: این رو به ناخدا نشون نده، حتما لازمتون میشه شماها که پولی ندارید. سنگ هارو توی کوله ام گذاشتم و بعد تشکر و خداحافظی داشتم میرفتم که گفت: امیدوارم در کنار هم خوشبخت بشید. خنده ی ریزی کردم و رفتم.

  • ۵-خیلی خوشحال شده و نماد خوش‌شانسی شیم! باهم رفتیم تا وسایلمون رو برداریم.. که یهو یاد اون پیرمرد افتادم .. به تهیونگ گفتم و رفتم کنار همون رودخونه ، بعد از پنج دقیقه سرو‌کلش پیدا شد و آمد. ازش خواستم همراهمون بیاد اما میگفت و خیلی پیرم و اگه به شهر بیام جایی و هدفی برای موندن ندارم... درست میگفت!

  • ۴-بلاخره منبع دود رو پیدا کردیم، ی کشتی کنار ساحل توقف کرده بود مثل اینکه موتور هاش دود کرده بود. تهیونگ آروم بهم گفت: مثل اینکه زمانش رسیده. با خوشحالی به سمت کشتی رفتیم.. ناخدای کشتی به محض دیدنمون امد سمت‌مون‌‌... همه چی رو توضیح دادیم و.. ناخدا هم طوری صحبت می‌کرد که انگار از دیدنمون

  • ۲-یه لحظه حس کردم زمین و زمان متوقف شده، این ی حس جدید بود اما ی حس خوشایند؟ من این رو دوست داشتم؟ به هر حال من هیچ وقت با خودم صادق نبودم . من از این به بعد باید چطوری باهاش رفتار کنم؟ اون عا×شقمه؟ یا فقط چون تنهاس. آروم گفتم: ته-تهیونگ؟ +فقط میخوام کمی شیطنت کنم! _او-اون جا داره از اونجا دود بلند

  • ۱- من و تهیونگ با ایستادن مون نگاهی به دستامون که همچنان گرفته بودیم شون کردیم و تهیونگ نگام کرد و سریع دستم را از دست‌ش جدا کردم و سرم‌رو برگردوندم و تظاهر کردم که دارم جای دیگه ای رو نگاه می کنم، تهیونگ با دستش سرم رو برگردوند و آروم مک یدزن (برعکس کننن) شد مت د یسوب(برعکس کن) . یه لحظه حس کردم

  • imageSarina224
    # نفر_بعدی_درکار_نیست

    مرسی بابت امتیاااااازززز 💫✨✨🌸⭐️⭐️⭐️⭐️ یکم از داستانتم خوندم جالب بود ^-^

  • نمیدونم چرا سومی نمیاد🤦‍♀️🤦‍♀️

  • imageJangiang
    خوشحال

    سوم؟

    • وای خدایا نیومد؟🤦‍♀️ الان گذاشتم

    • imageJangiang
      خوشحال

      هنوز نیستش 😬

    • الان امد؟

    • imageJangiang
      خوشحال

      ممنون اومدش

  • imageᵃᵈᵉˡⁱⁿᵃ
    من‌فقد‌یه‌دختر‌‌تنهام‌!

    واو عالییی بود به نظرم پین شون کن تا گم نشن

    • سومی نیومد الان میتونی بیای بخونی؟

    • imageᵃᵈᵉˡⁱⁿᵃ
      من‌فقد‌یه‌دختر‌‌تنهام‌!

      نیومد😟 ا هم چرا منتشر نمیشه؟

    • وااا تایید نمیشه

    • imageᵃᵈᵉˡⁱⁿᵃ
      من‌فقد‌یه‌دختر‌‌تنهام‌!

      هی روزگار چیز بدی که نداره تایید نمیکنه😶 ولی امید وارم تایید بشه

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.