توي اين فصل به اختمال زياد تالون و پني به هم مي رسن و مارو راحت مي کنن الهي شکر. واسه ي بچه هاشون هم داستان مي نويسم ولي خب يه داستان ديگه هم مي خوام بنويسم که ربطي به تالون و پني نداره. يه خلاصه ازش مي زارم اينجا: من لينا راسِل هستم. بهم خبر دادن بعد از کلي تمرين کردن توي اتاقاي تمرين، بالاخره مي تونم کمک خلبان بهترين کاپيتان کشور توي هواپيما باشم. اول خيال مي کردم فقط من دستيارش هستم ولي وقتي رفتم يه نفر ديگه هم اونجا بود. يه نفر که به نظرم خيلي اضافه ست....
نظرسنجی
another story....
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
حتما بنویسش
اسم بچه های تالون پنی رو چی میخوای بزاری 🗿
دوقلو هستن. تو اون فصل 15 سالشونه. اسم يکي شون آمانداست و اونيکي (که خودمم بيشتر دسش دارم) مريداست