سلام عیدتون مبارک❤️ اینم عیدی من ب شما😂🙂❤️ اما حالم خیلی بده🥲 هق سونگمین هم کرونا گرفتهه🥲🥲🥲
نظرسنجی
شروع عشق پارت ۱۱
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
ای کسانی که سونگمینو نمیشناسین
عضو استری کیدزه
هوسوک به همراه یه پرستار برای چک کردن وضعیتش وارد شدن. ا/ت سعی کرد اروم باشه و چند بار نفس عمیق کشید.
پرستار بعد از چک کردن وضعیت ا/ت از اتاق خارج شد و هوسوک و ا/ت و با هم تنها گذاشت.این اتفاق باعث شد ا/ت بیشتر مضطرب شه.
همون موقع هوسوک شروع به حرف زدن کرد...
*کات*
و بعد از هوسوک دور شد...
***
بعد از مدتی چشم هاشو باز کرد و دوباره خودش و توی بیمارستان دید...با استرس داشت به اطرافش نگاه میکرد که از پشت شیشه چشمش به اون خورد...بدون اراده خودش ترس وجودشو فراگرفت و ضربان قلبش از ترس شدت پیدا کرد...
چون دقیقا جلوی نور و گرفته بودن و به سختی میتونست اطرافو ببینه.تنها صدایی که شنید این بود که پرستار به دکتر میگفت:[شانس اوردیم!وضعیتشون خوبه.اگر الان حالشون خوب نبود زنده نمیموندیم!]
و بعد تاریکی...
***
با خارج شدن دکتر و پرستارا از اتاق به سمت دکتر رفت.بدون معطلی شروع به پرسیدن سوال کرد...
بخاطر ماسک اکسیژنی که روی صورتش بود نمیتونست اطرافو به خوبی ببینه اما متوجه شد که توی بیمارستانه.
خواست از جاش تکون بخوره که در باز شد و چند تا دکتر و پرستار بالای سرش ریختن.
بالای سرش بودن و داشتن وضعیتشو چک میکردن.
بخاطر هجوم ناگهانیشون کمی ترسید و همچنین زاویه دیدش کمتر شد
***
هنوز میتونست پژواک صدای برادرش و به خوبی بشنوه اما چرا اینجوریمیکرد!
اون که تو این دنیا هیچ دلیلی برای زندگی نداره. حتی نمیتونه از این وضعیت مسخره خلاص بشه.
چشم هاش و اروم باز کرد.اولین صدایی کهتوجهشو جلب کرد صدای دستگاه هایی بود که بهش وصل بود.
مرگ من پارت ۱۳ بزار پوخیدمممممم
هق سونگمین هق هان جیسونگ هق جی هوپ 🥲
پارت بعدو بزار تا با دنپایی نیومدم سراغت
پارت بعد رو بذار یا با جیهوپ میام سراغت
اصن بهترین داستان فقط یکم بیشتر بزار