1 از زبان 💚: تو قول داده بودی🥺 ، قول دادی برگردی🥺 ، همین دیروز بهم زنگ زدی و گفتی فردا میخوام برگردم پاریس ، شوق و زوقی که تو صدات بود رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ، چرااا رفتی 🥺 ، چرااا😢😢. از زبان 🧡 : باورم نمیشه دیگه نیستی 😢 ، وقتی دیروز آدرین اومد و گفت داری برمیگردی بال درآوردم ولی الان ، اصلآ شوخی قشنگی نیست بیا مسخره بازی درنیار😢😢. از زبان 💙 : هنوز باورم نمیشه هیچکس باورش نمیشه که اون دیگه نباشه ، هیچکس حالش خوب نبود 😔 ، نمیدونستم باور کنیم ، خیلی باورش سخت بود😔 . ولی بلاخره باید باهاش کنار بیایم 😔 . 2 و پایان😔 3 شوخی کردم منو دار نزنین برو پارت بعد 😁 ( * راستی یه نکته من تو پارت 4 گفتم رفتن شانگهای ولی تو این پارت تو نیویورک هستن😐😂 شما فرض کنین از اول رفتن نیویورک😂) 4 از زبان ❤: (*بله بله از زبان مری 😁😁 فینا: کلآ میخوای همه رو دق بدی نه😐 * فیناااا😐😐) چشام رو به زور باز کردم ، همه چیزو یادم اومد همش یه نقشه بود 😢 اونا چطور تونستن باهام اینکارو کنن چطور 😢 5 فلش بک به اون روزی که پدر مری اومد خونه و گفت باید بریم شانگهای (*الان مری فقط شنید که بابد برن شانگهای و دوید تو اتاقش بقیه حرف ها رو نشنید ) تام: سابین ما باید بریم شانگهای بلاخره وقتش رسید . سابین: مگه فلیپ بهت زنگ زد ؟ تام : آره زنگ زد گفت نقشه رو شروع کنیم. سابین: تام .... من دلم براش میسوزه ، گناه داره اون فکر میکنه ما پدر و مادرشیم و از همه مهم تر فکر میکنه خیلی آدم های خوبی هستیم ، من احساس گناه میکنم😔 . تام : یادت نره اگه به حرف اونا گوش نکنیم پسرمون رو دیگه نمیبینیم🙁 . پایان فلش بک . 6 همچنان از زبان❤: نمیدونم خوشحال باشم که سوار اون هواپیما نشدم یا ناراحت ، هرچی باشه سقوط هواپیما تقصیر اون بود همه چیز تقصیر اون بود ❤: بزار از اینجا برم واگرنه آدرین میاد سراغت ، فلیپ : آدرین ، هه ، اون الان فک میکنه تو مردی . میدونی از نظر خودم خیلی نقشه دقیقی بود نظر تو چیه ؟ عموم وقتی نقشه پدرم و فهمید تو رو به خانواده ای داد تا ازت مراقبت کنن ولی غافل از اینکه پدرم حتی فکر اونجا رو هم کرده بود ، واسه همین خانواده دوپن چنگ رو با دزدیدن پسرشون تهدید کرد تا ازت مراقبت کنن و تو همچین زمانی ...(*اینجا .. واسه مکث کردن استفاده شده)هه جالبه نه دختر عموی عزیز من 😏 . ❤: تو داری چی میگی ..... من متوجه نمیشم الکی چرت و پرت نگو ، چطور پدر مادرم راضی شدن منو تحویل توئه****بدن🥺 .
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
ابجي ميشي سوگند ١١ ساله
آره هیلدا 14 سالمه
پار ت بعد را کی میزاری
پارت بعد بزار🥺🥺
آجی میشی
بلی
هیلدا ۱۴ سالمه
عالییییی
❤
عالیی بود اجو❤❤
میسی آجو☺
عالییییییییییییی
میسی☺
وای خدای بزرگ دل تو دلم نیست ببینم بعدش چی میشه😂🥺
من داستانم رو همه میدونن قراره چی بشه تو معرفی داستانم گفتم احتما رسوندن مرینت و آدرین۵% و نرسوندنشون ۹۵% هست😐😃
❤😂😐
عالییی اجو گریمو داشت درمیومدااا😂😂❤❤❤❤
چرااا اجییی میخوای دیگه ننویسم😅❤
نه بنویس داستانه دیگه گریه داره خنده داره همه چی داره😂💜
عالییییییی بود عشق من 💜
😅❤
قرار بود پارت آخر باشه ولی چون بیشتر از ۳۰۰۰ کلمه جا نمیشد باید اینجوری کم کم بزارم ، آخه ۱۷ تا اسلاید پارت آخرش که اینجا ۶ تا اسلاید جا شد ، کامنت بدینااااا بعدی رو نمیزارمااااا
دوستون دارم فعلآ😁❤❤
عاشقش شدم 😍😍💜
😅❤
چشم آجی میزارم الان تو ماشین حالم بد میشه شاید امروز نتونم بزارم ولی واسه فردا دو سه تا میزارم❤❤