لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
نظرات بازدیدکنندگان (203)
  • image𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞
    ?So what was i made for

    من نیز، در این جلسه، به طور رسمی سوگندی را یاد می‌کنم و عهد می‌بندم که تا زمانی که در تستچی به عنوان یک کاربر فعالیت دارم، به قلمرو ترس وفادار باشم و خدمت کنم🕰

  • imageDrama Queen🌊
    یه دختر روانشناس

    اهم اهم
    سوگند میخورم که تا جانی بر تن دارم به قلمرو ترس خدمت کنم
    (خوبه؟؟)

  • image𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞𝕖𝕣
    ✟DreamStitcher✟عضو مثلث

    اکنون من در اینجا سوگند یاد میکنم که به قلمرو ترس خدمت خواهم کرد

  • image𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞
    ?So what was i made for

    می‌گم اگه کاری ندارین با من من دیگه برم بخوابم؟
    می‌ترسم صبح نتونم پاشم🫠

    • image✟DreamStitcher✟ سازنده
      𝑺𝒎𝒊𝒍𝒆) عضو مثلث

      باشه برو

    • image𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞
      ?So what was i made for

      مرسی بابت درک🙏🏻
      شبتون بخیر
      فعلا خداحافظ تا جلسه های بعدی🌑🕰

  • image𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞
    ?So what was i made for

    عه ساعت ۳ شد...

  • image𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞
    ?So what was i made for

    رفتین؟ 🫠
    البته طبیعی هم هست
    من یکم دیگه منتظر میمونم اگه نیومدین منم شب بخیرمو میگم و میرم

  • image𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞
    ?So what was i made for

    حالا اتفاقی ترسناک میتونن اینجوری باشن که طرف در موج هایی از حمله های عصبی + اتفاقای ماورایی گم بشه و تا ابد در بی نهایت ذهن خودش گم شده بمونه

    • image𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞
      ?So what was i made for

      این نتیجه گیری باعث میشه پست جنبه روانشناسی هم داشته باشه

  • image𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞
    ?So what was i made for

    به خاطر مشکل روحی که داشته ی حمله ی عصبی رو تجربه میکنه، همیشه در این موقعیت ها وقتی چشماشو می بست تا سعی کنه حال خودشو خوب کنه و بعد از چند دقیقه باز میکرد، هاله هایی از نور در اطراف خودش میدید که فکر میکرد چون حالش بده بوده اینطوری میشه، اما ایندفعه به جای هاله های نور، همه جا نور بود...
    ی فضای بی نهایت که انگار تمام نمیشد و همه اش سفید بود، و اون میتونست گرمی نفس هایی رو در نزدیکی شونه اش حس کنه....

    این ایدم بود، دیگه اتفاقای ترسناک و ایناش میتونه به عهده ی شما باشه، ولی بیس داستان این بود

  • image𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞
    ?So what was i made for

    بخشی از ایدم: روزی ی مرد با دوستاش تصمیم میگیرن ی کمپ بزنن، توی اون کمپ، دوستا برای هم داستانای ترسناک تعریف میکنن، ی بخشی از یکی از داستانا اینطوریه: هیچکس اونو نمیبینه یا اگه ببینه، سالم نمیمونه، یا از لحاظ جسمی اسیب میبینه یا روحی، ولی همه ی ادمایی که توی اون شرایط بودن حسش میکردم، بعضیا میگن اگه دقت کنی شاید بتونی گرمی نفسشو از نزدیکی شونه ات حس کنی...
    یکی از دوستا میپره و میگه اینا چیه بابا چرا الکی داستان میگین و کمپ رو ترک میکنه، فردای اون روز در محل کار، به خاطر مشکل(ادامه کامنت بعد)

  • image✟DreamStitcher✟ سازنده
    𝑺𝒎𝒊𝒍𝒆) عضو مثلث

    𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞

    به نظر شما پاسخ داد: 𝐉𝐮𝐥𝐢𝐞به نظر شما پاسخ داد: الان بی دلیل یا شایدم......

    خب پس شما سال اخر راهنمایی هستین، میخواین چه رشته ای برین؟
    ـــــ
    اصلا نمیدونم

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.