2584/07/23
نظرسنجی
بی حرفی از ابهام و آینه!
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
اوه عزیز دلم!
گوش هایم ناشنوا بود
اما خوب صدای روحت را میشنید
چشم هایم نابینا بود
اما همیشه لبخندت را خیال پردازی میکردم
نمیتوانم اواز عشق خود را برایت بخوانم، اما قلب من هر روز برای تو میتپید. عزیزکم
مشترک مورد نظر از ذوق نمیتواند پاسخگوی شما باشد!
من چه زود میمیرم، از شنیدن یک لبخند!
آگاه است او، از او که مثل من است. از آلودگی به دور، از تاریکی به دور، از توطئه به دور!
چشمها را یک لحظه ببند، از کلمات سادهی عجیب و ارزان خودمان بخواه!
آرزو کن!
آرزو کن آن اتفاق قشنگ رخ بدهد، رویا ببارد، دختران برقصند ،قند باشد، بوسه باشد،خدا بخندد به خاطر ما! ما که کاری نکردهایم. می افتد! آرزوهای ما، پشت هر دیوار بلندی که باشد باز ما را مرور خواهند کرد. آگاه است او از او، به قول شاملو: هم از آن راه...! رویا های ما راست می آیند، ما روشن آمده ایم.
روشن زیسته ایم، البته گاه کمی تاریک، شبیه گرگ و میش صبح. اگر کسی این قصه را ده بار به خط خویش بنویسد، برود پنهانی لای در حیاط دیگران بگذارد، فردا صبح زود از خواب برخواهد خاست، شاعر خواهد شد و خواهد گفت: ما چقدر حافظ کم داریم! خدایا خواهش میکنم بیا پایین، یکی از کودکان کوچه پایین تر هی به ماه معصوم آسمان میگوید:"ری را"! نمیدانم انتهای این ترانه به خواب کدام سکوت خواهد رسید، ولی دلم روشن است، که آن روز بزرگ بی معنی نزدیک است. مردیم از بس که ماه را معنی کردیم، ستاره و دریا را معنی کردیم.
منظور از...؟!
لطفا" شما این ترانه را ادامه بدهید، دایره ی دریا همین نزدیکی هاست، فانوس ها را روشن کنید!
آگاه است او
از او که مثل من است!
خستهام ریرا!
میآیی همسفرم شوی؟
گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن میگوئیم
توی راه خوابهامان را برای بابونههای درهای دور تعریف میکنیم
باران هم که بیاید
هی خیس از خندههای دور از آدمی، میخندیم، بعد هم به راهی میرویم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پیش نمیآید
کاری به کار ما ندارند ریرا، نه کرم شبتاب و نه کژدم زرد.
اگرچه آمدهاند، دستهای بسته مرا خسته کردهاند
اما نگران سر زدن سپیدهدم نباش، نفسهای روشن من
باز با تو سخن خواهند گفت.
اگرچه، گفته
خواسته
و آمدهاند مرا برای همیشه، با خود بردهاند
اما نگران من نباش!
غیاب من، تا ابد
با تو
سخن خواهد گفت.