بگذارید نامم را به نیک به خاطرتان بسپارم،همان طور که نیک یار بودم و هستم. همه لیاقت آزادی را دارند!
نظرسنجی
آزادی '
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
عقوبت دارد له کردن،ولی تو ساده رد می شوی.
خبر داری زمین گرد است؟ لگد کردی! لگد میشی!
نیک از سگ کمتری اگه باهاش دوست بشی دیگه:)
تو طیبب دل سرگشته و مجنون منی
لااقل نسخه ام امشب لب و دندان بنویس
باب میل دل من باش و به پرونده ی من
تا قیامت تو فقط واژه ی عصیان بنویس
شاعرم باش و برای دل ویران بنویس
دو سه خط از من بیمار و پریشان بنویس
بنویس هرچه دلت خواست که آرام شوم
تا که آرام شوم ،شعر فراوان بنویس
مدتی هست دلم تنگ غزل خوانی هاست
تا دلم وا شود از یار غزلخوان بنویس
سر و سامان که ندارد ،غم و آشفتگی ام
چند خطی ز من بی سرو سامان بنویس
قلمت سبز و دلت شاد بماند شاعر
از پریشانی من هر دم و هر آن بنویس
برده چشمان تو آرامش شب های مرا
شاعرم باش و برایم سر و سامان بنویس
دختری یا پسر؟
مگر مهمه؟
اره
خب دختر
منم دختر هستم
ولی از اسمم معلومه
درست6
چی
درسته
اها
دستانم گرم است
تنم مبتلا به خلسه ای تاریک...
چراغ روشن است
چتر ما آسمان و
آسمان هم که بارانیست
در گیر یک احساس پابندیم
رفته ایم و کسی ندانسته ست
کی ؟ کجا؟ با که ها؟ رفتیم!
تو بذر دیگری بپاش ، باغبان هستی بخش
ما بذر های عبث و هرزیم.
درنگ کن و اندکی ببین حال خسته ی ما را
ما سالهاست همگی اسیر یک دردیم.
نمیدانم کدام درد بزرگتر است؛
دردی که آنرا بی پرده تحمل میکنی،
یا دردی که به خاطر ناراحت نکردن
کسی که دوستش داری
توی دلت می ریزی و تاب می آوری!
تا به خودم آمدم، فهمیدم که بیمارم، یک بیمار روانی، روحم بیمار است، روانم درد می کند، قلبم تیر می کشد و بی رحمانه بر وجودم تازیانه می زند، گاه به مانند یک مار زخمی به دیگران نیش میزنم و پرخاش می کنم و گاه مهربان و مظلوم می شوم...
«از درد نمی ترسم . درد با خودمان به دنیا می آید، با ما بزرگ می شود و همیشه با ماست. ما به آن عادت کرده و احساس می کنیم همیشه باید با ما باشد؛ مانند دست ها و پاهایمان. حقیقتی بگویم: من از مرگ نیز نمی ترسم.فقط دوست دارم بدانم اگر بروم چه خواهد شد و مردم چه خواهند گفت.. چه سرنوشتی در انتظارم است؟!»
دیگر به راستی می دانم که درد یعنی چه : درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود ، بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود ، درد یعنی چیزی که دل آدم را در هم می شکند و انسان ناگزیر است...