نظرسنجی
SCARS
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
"من گمان میکردم که برای دلباخته کردنش باید لبخند بر لبانش بنشانم، ولی هربار که میخندید این من بودم عاشق میشدم."
"گاهی درد را رها نمیکنیم چون درد، آخرین حلقهی اتصالمان به چیزیست که از دست دادهایم."
"میدونی چیه...تو وقتی عصبی شدی توی اون آشپزخونه لعنتی اون همه ظرف بود...جلوی دستت اون لیوان واین مورد علاقم بود...اصلا تابلوها روی در و دیوار خونه آویزون بود...چرا از بین همه اینا...
تصمیم گرفتی قلب منو که برای تو میزد رو بشکنی...؟!"
تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست؛
دیدی که گشودی در و من پر نگشودم.
ما عشق درست رو در زمان اشتباه تجربه کردیم...این تقصیر تو نیست.
زمستون نگاهت سردترین چیزیه که دیدم، ولی نمیدونم چرا دلم میخواد بمونم توش. انگار اگه از این سرما بیرون بیام، دیگه نمیفهمم کجام.
مطمئنا کسی که با خنده اشک میریزه دردی رو تحمل میکنه که غیر قابل کنترله و نمیشه آرومش کرد تا زمانی که توانی برای فریاد زدن نداشته باشه.
آجر بود، ديوار بود، بنبست بود، انتها بود...
حتى اگر انتها برايشان، مردن در ميان بن بستها بود؛ باز هم مرگ تنها با او زيبا بود!
انتها هم تنها با او، زيبا بود.
"خلقتت گناه بود؛ اگر خالقت میدانست، یاقوت سرخ لبهای تو همان جام شر اب مسحور کنندهایست که وعدهاش را در ابدیت میدهد!"
"اما پایان ما، همان آغازیست که برایش جان دادیم و باختیم و به گل نشستیم، موی سپید کردیم و برف شدیم تا کمی زندگی کنیم."