نظرسنجی
𝑅𝑒𝓂𝒾𝓃𝒹𝑒𝓇


لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
بعد گفتم چرا من نه؟
من مطمئنم که اعضای بدن هم عاشق می شوند،
مثلا همین حافظه،
چطور که شام دیشب را به یاد من نمی آورد،
ولی تو را ثانیه به ثانیه به جان من می اندازد؟
در و دیوار به هم ریختهشان
بر سرم میشکند
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش میترکد
ـ چون دل یاران که در هجران یاران ـ
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
یادی اگر ز خون سیاووش میکنی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
تار و پود اتاقم را پیمود
و به من ره نیافت.
نسیمی شعله فانوس را نوشید.
وزشی میگذشت
و من در طرحی جا میگرفتم،
در تاریکی ژرف اتاقم پیدا میشدم.
پیدا، برای که؟
او دیگر نبود.
یک روز به شیدایی، در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت، صد شور برانگیزم
مرا دیوانه و شیدا ته دیری
مرا سرگشته و رسوا ته دیری
نمیدونم دلم دارد کجا جای
همیدونم که دردی جا ته دیری
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران
نالهای زندانیام، ایکاش آزادم کنی
من سکوتی بیقرارم، کاش فریادم کنی
شاعر میگه ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
هرروز داری خوشگلتر از دیروز میشی مالیشکا
یاواش یاواش
من حرف قلمبه سلمبه نمیزنم... من دارم تجربه میکنم، امتحان میکنم، بعد یاد میگیرم و اگه، اگه اشتباه شد تغییرش میدم
تغییر دادن بزرگترین هنریه که باید یاد بگیریم
سکوت بعد از اون خواب که انگار زندگیش کردی