(:
نظرسنجی
𝑪𝒉𝒊𝒉𝒊𝒓𝒐 𝒊𝒔 𝒂𝒍𝒘𝒂𝒚𝒔 𝒉𝒆𝒓𝒆 𝒇𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒖
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
"میدونی چرا هرگز نباید ناامید بشی؟" دختر سرش را بالا گرفت. میکائل به غروب خورشید خیره شد:"چون این بدترین گناهیه که میتونی در حق خودت انجام بدی. بعضی وقت ها باید ناامید بود تا قدر چیز های ارزشمند رو دونست. اما ناامیدی ای که تو رو به هیچ جا نرسونه، فقط تو رو پایین میکشه."
گردنبند را آنقدر میان انگشتانش فشرد تا بند انگشتانش سفید شد:"پس هیچ راهی وجود نداره؟ هیچ پایانی برای تو وجود نداره؟" میکائل با صدایی تسلی بخش گفت:"فکر کنم، تنها پایانی که میتونم انتخابش کنم، اینه که بتونم حداقل یک نفر رو نجات بدم."
صدایی در ذهنش فریاد زد:"صبر کن!" دختر روی بالکن ایستاد. صدا، صبورانه و آرام گفت:"صبر کن، این کار رو نکن." دختر اشک هایش را پاک کرد و با خنده گفت:"هاها، دیوونه شدم. اصلا تو کی هستی؟ چطور صدات رو میشنوم؟" صدا مکث کرد. "من خودم هم نمیدونم چرا حس میکنم نباید بذارم از دست بری."
غرق شده در جواهرات، در میان سنگ های گرانبها، چه کسی صدای تپش قلب او را میشنود؟ زیرا ممکن است هر لحظه قلبش توان تحمل این درد را نداشته باشد...
برگ ها همچنان از سر درختان سقوط میکردند؛ خورشید همچنان میسوخت؛ ابر ها همچنان حرکت میکردند؛ زمین همچنان به دور خود میچرخید؛ مرگ یک دختر برای این جهان مهم نبود. جهان به حرکتش ادامه میداد.
با خستگی فریاد زد:"مهم نیست چه کسی جلوم رو بگیره و چه کسی کمکم کنه! من باید بدونم توی دنیای اطرافم چی میگذره! تو راجع به من چی فکر میکنی؟!" میکائل مکث کرد. "فکر میکنم تو ترسیدی."
رمان دوم، در اعماق قلب، چیهیرو
عجیبه_
عیب نداره 😂
اومدم حالتو بگیرم دیدم هفته قبلم اومدم یادم نبود_
😂😂 اشکال نداره پیشمیاد
بیا بغلممممم
بپرم بغلت ویوووووو
تو چطوری بچههههه
عه تاکاییییی