𓅰 𓅬 𓅭 𓅮 𓅯
نظرسنجی
𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆟
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
- امروز نهم آبانه و پنجمین سالگرد آشنایی(اولین دیدار) ایران و کوروش😆✨
گل منگولیای خاله محبت، لطفا از این بهبعد اینجا کامنت ندید، ممنونم😀✨
"از نظر من، واقعا هم مشکل از مادرم بود. اگر از ادب و نزاکتش در برابر کسانی که این را ضعف میدانند استفاده نمیکرد، شاید عمهام تا حدی پررو نمیشد که در چیزهایی که به او مربوط نبود، دخالت کند."
- اگر قرار بود تمام انسانهای پست روی زمین از قبل مشخص باشند که زندگی کسلکننده میشد.
ـــ
از ثریا خوشم نمیاد، ولی از حرفاش چرا.
"آخ که چقدر دوست داشتم با طعنه به او بگویم که:«نترس، آنقدرها خواستنی نیستی که بیفتم دنبالت.» ولی حیف که به او دسترسی نداشتم."
"خشکم زده بود و چشمانم همهجا را تار میدیدند. انگار از این دنیا کنده شده بودم و فقط جسمم روی آن مبل راحتی نشسته بود."
"وقتی دوباره گوشیام را چک کردم، کوروش پیام داده بود. واقعا. نوشته بود:«دیگر بهمن زنگ نزن.» همین. نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر. اگر فقط یک جملهی دیگر هم نوشته بود، شاید میتوانستم باور کنم که هنوز اهمیتی دارم."
فقط همان پوزخند تمسخرآمیز بر لبانش نقش بست:
- اشتها نداری یا از اینکه بهحرفم رسیدهای ناراحت هستی؟
ــــ
ثریا خیلی بوق بوقیه😭
"چندبار هم سعی کرده بودم چیزی بخورم؛ اما از نظرم همهچیز مزهی سگ مرده میداد!"
ـــ
وقتی بغض کردی میخوای یه چیزی بخوری:
"فقط داشتم به این فکر میکردم که چطور بدون کوروش زندگی کنم. یادم نمیآمد قبل از او چهکار میکردم. بدون او چطور میخندیدم، چطور نفس میکشیدم. هیچچیز از دنیای قبل از او را نمیتوانستم تصور کنم."